«فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد / که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است»
«حل مشکلات آب و راه ۴۰۰ سال طول میکشد، اما مشکل بیحجابی باید تا پایان ماه حل شود»
این جملهی ایمانیه، استاندار فارس است کسی که به دستور او «مجموعهی فرهنگی آبی در شیراز پلمپ شد»، «کتابفروشی بوکلند در شیراز پلمپ شد»،* «کافهی رولر در شیراز تعطیل شد»، «کافه بتن در شیراز بسته شد»، «استفاده از بیدود در شیراز ممنوع شد»، و بسیاری از اسامی دیگر که در مدت چند ماه اخیر تعطیل و یا با جریمههای سنگین روبرو شدهاند. از سویی دیگر و به نقل از ایسنا استاندار فارس در راستای شفافسازی و آگاهسازی اذهان عمومی در اینباره میگوید: «با رفتارهایی که اعتقادات دینی را به سخره بگیرد، برخورد میشود». بسیاری از مردم و فعالان فرهنگی شیراز در شبکههای اجتماعی به این اتفاقات و سخنها واکنشهای جدی نشان دادهاند. برخورد عقیدتی سختگیرانه با اماکن فرهنگی و کافهها رویکرد تازهی حکومت در برخورد با مردمیست که فشار اقتصادی وحشتناکی را دنبال میکنند. دامنهی این حرکات سختگیرانه به آتلیهها و دفاتر معماری نیز رسیده است. مورد عجیب اینکه در مدت یک ماه اخیر بیش از ۷ مرکز فرهنگی و هنری در شیراز به سبب تخلفات (بدحجابی!) مشتریان بسته شده و استاندار فارس وعده میدهد که این تعداد در روزهای پیشرو افزایش خواهد یافت. در دورهای که تورم، رکود اقتصادی و گرانیهای بیمنطق، بیش از پیش صبر مردم را لبریز و کمرشان را زیر بار فشار خم کرده، افزایش فشار مالی بر کارکنان و صاحبان این مجموعهها آن هم به بهانهی «امر به معروف و نهی از منکر» چه تاثیری بر رویکرد اجتماعی مردم خواهد گذاشت؟ تکلیف کارکنان بسیاری که از طریق اشتغال در این بنگاههای اقتصادی روزگار خود را میگذراندند چه خواهد شد؟ هنگامی که کتاب و کتابخوانی سالهاست جایگاه بسیار ناچیزی در میان مردم دارد، تعطیلی دو کتابفروشی بزرگ شیراز که پاسخگوی مشتریان بسیاری در این شهر بودهاند، با چه نیتی میتواند تعبیر شود؟ فرهنگسازی؟!
«اگر شراب خوری جُرعهای فِشان بر خاک / از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟»

شیراز شهریست فرهنگی، نه تنها بدین معنا که مردمی دارد که به فرهنگ و اجزای تشکیلدهندهی آن علاقه دارند (که اگر چنین بود باید این لغت را به بیشتر شهرهای جهان اطلاق میکردیم) بلکه در این معنا فرهنگیست که سالیان درازیست که این شهر و مردمانش رویکردی ویژهی خود به فرهنگ را داشتهاند و در طی سالیان در مواجه با فرهنگهای دیگر – چه در قامت تهاجم و چه در قامت تبادل- رویکرد خود را با توجه به شرایط بهبود بخشیده و در عین حال اصالتش را حفظ کرده است. کافیست نگاهی به سیر فرهنگی این شهر در تاریخ داشته باشیم تا متوجه این نکته بشویم که هیچ رویکرد خصمانهای توان تغییر هستهی فرهنگی این شهر را نداشته است، حتی رویکرد غارتگرانه و وحشیانهی مغول! شیراز شهریست که در زمان حملهی مغول نه تنها خود را از گزند ویرانی حفظ کرد بلکه تبدیل به پایگاه هنر و فرهنگ دیگر اقوام این سرزمین نیز شد تا باقیماندهی فرهنگ و هنر ایران را تا حد امکان از نابودی برهاند. شیراز حاصل پیوند تمام افراد آن است. شیراز «معنای جمعی» تمام ساکنان شهر است، به راحتی عوض نمیشود.
«میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز / وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟»
فرهنگ این شهر، فرهنگ «تاک» است. اگر قدْ علم و سینه سپر نمیکند برای اینست که میخواهد سختترین زمستانها را هم از سر بگذراند چون میداند که سرما -هرچقدر سخت و طولانی- به صبوری گذراست و آنچه میماند میوهایست به طعم حقیقت؛ و مشکل آنها همواره از همین جا آغاز میشود؛ از بیقیدی شهر به آنچه که دیگران در طلب آنند. همواره بهانه برای تغییر این فرهنگ مهیا بوده است و دستدرازیها برای قلبمعانی تاریخی شهر صورت گرفته؛ هربار به اسمی و به رسمی.
«گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم / نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند»
همهی ما به خوبی میدانیم که فرهنگ قرارست پیشبَرنده باشد، قرارست که اگر جایی، زمانی، خواسته یا ناخواسته پای اجتماعی لغزید، همان دو دست دعایی باشد که آن اجتماع را نگاه میدارد. فرهنگْ اسکلت و پی ساختمانِ رفتاری و خواستههای جمعی و شخصی مردمان یک اجتماع است. غم نان، غمی خرد و کوچک نیست اما همچنان برای مدتی قابل تحمل و قابل هضم است، بدین معنی که اجتماع بینان میتواند تجربیات خویش را به یکدیگر و به نسل بعد منتقل کند (هرچند سخت و کند) اما اجتماع بیفرهنگ نه. اجتماع بدون فرهنگ فاقد عنصر یادگیریست.
حال بیایید فرض کنیم (هرچند دیگر شرایط چندان هم فرضی نیست و بیشتر از پیش به واقعیت آغشته شده است) که جامعهای با وضع قوانین و ایجاد شرایطی خاص، امکانهای فرهنگی را برای افراد آن جامعه روز به روز سختتر کند. در چنین اجتماعی میشود امید به حرکت رو به جلو داشت؟ آیا میشود انتظار داشت که دریافتها و تجربههای زیستی-تاریخی-جغرافیایی مردم آن اجتماع به یکدیگر و به نسلهای بعد منتقل شود تا از تکرار اشتباهات پیشینیان جلوگیری به عمل آید؟ جواب بسیار روشن است. چنین اجتماعی محکوم به حرکت در سراشیبی سقوط و انحطاط رفتاری و فکریست.
«خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ / نگاه دار که قَلّابِ شهر، صراف است»
پینوشت:
*«آبی» در زمان نگارش این متن بسته بود و در زمان انتشار آن با پرداخت جریمه باز شد. بوکلند شعبهی خیابان ارم همچنان بسته است.
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.