نقاشیهای هادی علیجانی در گالری اثر نمونهای از نقاشی تلفیقی است که از خلافآمد عادتِ این نوع از نقاشی، به آثاری خوشساخت و چشمگیر و شاعرانه انجامیده است. تلاش میکنم در ادامه به اختصار دلیل توفیق این مجموعه را شرح دهم.
«تلفیق» از شیوههای مرسوم در نقاشی ایران است و از دوران قدیم تا دورهی معاصر به شیوههای مختلف انجام شده. اما تنها در دورهی جدید و شدت گرفتن تفاوتها، تعارضات و تناقضهای فرهنگی است که خودِ مفهوم «تلفیق» و «التقاط» بدل به موضوع یا مسأله شد. در این شیوه نقاشها اشیا، مناظر و موتیفهای سنتی ایران را با عناصری که خاستگاه متفاوتی دارند، مثل نقاشی غربی، عکس و «ایماژ»های فرهنگ عامیانه و رسانهای جدید، تلفیق میکنند. این تابلوها معمولاً کلاژها یا تصاویری کلاژگونه هستند که از ترکیب چندساحتیِ عناصر ناهمگون ساخته میشوند و منبع الهام یا بنمایهی فکریشان نسبتاً مشخص است: مواجههی سنت و تجدد، چندپارگی فرهنگی، همنشینی ساحتهای فکری متضاد و غیرهمزمان در یک دورهی تاریخی.
از آنجا که فکر تلفیق مضامین و دستمایههای دمدستی و ظاهراً بدیهیای دارد، بسیاری از این نقاشیها از یک دستورالعمل خاص پیروی میکنند و فاقد ظرافت، خودانگیختگی و ابتکار در آب در آمدند و پس از مدتی به مونتاژی بیروح و تکراری تبدیل شدند. نمونههای نازل این تصاویر معمولاً یا کلاژهای خامدستانهای هستند که آشفتگی فکری نقاشی را نشان میدهند که نمیداند «چه باید بکشد» و هر چه به ذهنش میرسد را بر روی بوم میریزد، یا تصاویری که در آنها هنرمند صرفاً تلفیق را در مضمون انجام میدهد که با محصولات آن به خوبی آشنا هستیم: زن چادری در کنار زن متجدد غربی، آینهکاری پرترهی مریلین مونرو، گیتار به دست زن قاجار دادن و رستم را سوار موتور کردن.
از این مورد آخر که فکر تلفیق را به التقاطگرایی افراطی و به اصطلاح «گلدرشتی» رساند، به هنر اگزوتیک حاصل شد که با دعاوی سنتشکنانه، ژستی انتقادی هم به خود گرفت.
به نمایشگاه هادی علیجانی بازگردیم؛ او بیمیل نیست که نقاشیاش را در ذیل مفاهیم هویتاندیشانه و فلسفی بگنجاند؛ عنوان نمایشگاهش را «در جستوجوی فضای گمشده» گذاشته که برگرفته از نام کتاب معروفی از داریوش شایگان (در جستوجوی فضاهای گمشده) است و در استیتمنت نمایشگاه هم نقل قولی از شایگان آمده است. با اینحال نقطهی قوت نقاشیهای او این نیست که پردهای از هویت معاصر ما برداشته یا مفاهیم شایگان مانند روانگسیختگی فرهنگی و یا هویت دورگه را تصویر کرده است؛ گو اینکه اگر بر این مفاهیم تأکید بیشتری میکرد احتمالاً به التقاط میرسید، در حالی که محرک نقاشیهای او بیشتر نفسِ عمل نقاشی است.
طبیعت بیجانهای او از سویی اشاراتی به نقاشی زند و قاجار دارد و از سوی دیگر فضای شاعرانهی کوبیستی جورج براک را تداعی میکند. اشیای پیشزمینه مانند گلدان و میوهها، شکلی آمیبوار و حلزونی دارند، و تخت و دوبعدیْ بر سطح نقاشی چسبیدهاند. منحنیهای خمیریشکلش بیشباهت به کارهای سالوادور دالی نیست و غنای رنگی و حسانی میوهها یادآور سوررئالیستهای مکزیکی است. اما در پسزمینه دورنماهایی از باغ ایرانی، کاخ گلستان، سرو و حوض را کشیده است که منطق پرسپکتیوی و بازنمایانهی آنها در تضاد با سطوح تخت و کوبیستیِ پیشزمینه است. با اینحال، علیجانی توانسته این ملغمهی شلوغ از ارجاعات و جزئیات متنوع را در فضایی همگن و منسجم حل کند. آثارش هارمونی رنگی چشمنوازی دارند، خاکستریرنگیهای پختهای در آنها به کار رفته است، در فضای نقاشیهایش، به جز یکی دو تا از تابلوها، میتوان نفس کشید و از شاعرانگی و لطف آنها لذت برد. صحنهی نقاشیهایش مثل میزی از میوههای رسیده و شیرین، ذائقهی بینایی را سیراب میکند. او به لطف مهارت نقاشانهاش، از التقاط در مضمون فاصله گرفته، و به تلفیقِ در فرم دست یافته. کارهایش بیانیههایی درباب هویت معاصر نیستند، ولو اینکه خود هنرمند چنین سودایی داشته باشد. در مقابل او مثل آوازهخوانی است که با اصوات و اشعار گوناگون بدیههسرایی میکند و منابع الهامش میتواند از ایران قدیم، غرب مدرن یا میز آشپزخانهاش باشد.
شعور تسجمی و تسلط علیجانی بر پالت رنگی، از ویژگیهای فارغالتحصیلان سابق دانشکدهی نقاشی دانشگاه شاهد است. او مانند سایر دانشآموختههای این دانشگاه مثل جواد مدرسی، مقداد لرپور، رسول اکبرلو و طاها پورحیدری نقاشی رنگپرداز و باحوصله است، تصاویرش قانعکنندهاند، و میتواند آنها را «تمام» کند. اما روی دیگر مهارت و تکنیک این است که محصولی زودرس به هنرمند میدهد و او را از کنکاشهای درونیتر و رسیدن تصاویری شخصیتر یا عمیقتر دور میکند. مقداد لرپور در اولین نمایشگاه انفرادیاش توجه بسیاری جلب کرد و تحسین شد؛ با اینحال رفتهرفته از وجه تصویرسازانهی نقاشیهای اولش کم کرد و به تصاویری شخصیتر، یکپارچهتر و عمیقتر رسید. آیا هادی علیجانی با اشاره به مفهوم پیچیدهی هویتْ و ارجاع به منابع فلسفی، نیازی را برآورده میکند که در نقاشیاش به آن پاسخ داده نمیشود؟ آیا دغدغهی نظری و محرک هنریاش در یک جهتاند؟ آیا بازنمایی هویت معاصر ما جادهی یکطرفهایست که تنها با تلفیق عناصر بومی در فضای نقاشی مدرن حاصل میشود؟ آیا علیجانی همین روند را ادامه میدهد و در بافتی از نقاشی تلفیقی، تصاویری چشمگیر و خوش آب و رنگ میسازد یا با کاویدن بیشتر در تجربههای درونی و بنمایههای عمیقتر فرهنگی به تصاویری با شناسنامهی شخصیتری دست پیدا میکند؟ باید تا نمایش بعدی او منتظر باشیم.
این نمایشگاه از ۹ تا ۲۹ مهرماه در گالری اثر برپاست.