از نخستین آثارش -که در آنها با افـتخار گرایش جنسیاش را عیان میسازد- گرفته تا پرترههای دو نفرهی شستهرفته و استخرهای ریزموجدار لسآنجلس، نمایشگـاه مرور آثار هاکنی، این یاغی عینکِ جـغدی به چـشم، کارکشتگیِ آمیخته به خونسردی او را به شکلی گویا نمایان میکند. سوزناک، لطیف، قبیح، شهوتانگیز، خلاقانه، آزاردهنده: لذات زیادی در مرور آثار هاکنی در «تیت» وجـود دارد. الـبته کـه ناامیدیهـا و رنجیدگیهایی نیز این لذات را همراهی میکنند. اولین اثر، در نمایشگاهی که چون پُلی شصت سال فعالیت هنری هاکنی را به هم متصل میکند، در میان نمایشی عظیم از طراحیهای او تقریباً مدفون شده است: خودنگارهای کوچک، ساده و تیزهوشانه از نوآموز هفدهسالهی مدرسهیِ هنرِ برادفُرد؛ نوجوانی با چشمانی در عینک جغدی که با کـراواتش بازی میکـند. چـهرهاش به کـسی میماند که گناهی انجام داده و خود را به مظلومیت زده باشد. سپس در 1960، فارغالتحصیلِ کالج سلطنتی هنر و تازه از خدمت نظام برگشته، پسری را طراحی کرده که روی ژاکت خود نوشتهی «کویین» را دارد، و حالا او را میشناسید. کـار بعدی، مرد جوانی است که نوشتهی کلاه لبهدارش «احمق! دمار از روزگارت درمیآرم» مانند فحشی فریاد شده، روی سرش معلق است.
طراحیهای هاکنی با ترکیبی از فاصله و نزدیکی (خودمانی بودن)، حسی از سرزندگـی و گـاه محافظهکـاری در بیـان، ارزش دیـدن دارنـد. میتوان گفت حساسیتی که نبودش سالها در نقاشیهایش به چشم میآمد، اینجا در طراحیها حضوری ثابت دارد. بهترین آثار هاکنی بین 1960 تا 1980 خـلق شدهاند و اگـر بخـواهیم بیرحمانه قضاوت کنیم، بهترینهایشان همگی مربوط به دههی اول این دورهاند.
در ابتدا، هنر هاکنی، به نوعی برهم زدن و خنثی کردن انتزاع بریتانیایی بود- سبکی که در وهلهی نخست نام اَلِن دِیوی و راجر هیلتون را به ذهن متبادر میکند- هنری که برآمدش مردان در لباسِ خانگـیِ شلوولِ زنـان و در حـال حمل کیفدستی بود؛ نوارهای تلگراف با نوشتههایی که در توالتها به آن برمیخوریم، آمیزش مخفیانه دو مرد در سرویس بهداشتیهای عمومی یا معـاشقه در زیر دوش. هنر هاکـنی شجـاعانه، لجـامگـسیخته و تابوشکـنانه بود. در یکـی از نقاشیهای این دوران، دو مرد غول پیکرِ کارتونی در تخت خوابیدهاند و جـای آلتشان لولـهی خمیردندانهایی است کـه مواد داخـلشان بـه بیرون رواناند. یک لوله وازلین هم در زیر تخت نمایان است. به نظـر میرسد عیشی غـریب در آنجا برقرار باشد؛ هنر خامی [آرت بروتی] که توسط جانوری وحشی امّا نازکدل و سرزنده به وجود آمده است.
کارهای بعدی حیرتآورند، و دلیل اصلی این حیرت خویشتنداری صرفی است که در آنها مشاهده میشود. در پرترههای دونفره – که اینجا برای اولین بار به هم پیوستهاند- نوعی تختی وجود دارد که فضای اثر را به سمت تصویرسازی سوق میدهد. نوری که بر سطح ریزموجهای سطح استخر شکسته میشود، قطرههای آبی که بر چمن سبزرنگ پخش میشوند، نگاه پسری که روی تخت به پشتسر لم داده، سردرها و نماهای تخت ساختمانهای کالیفرنیا: هاکـنی دنیای اطراف خود را به اختصار امّا به شکلی استادانه توصیف میکند. بیان موجز هاکنی و سوژههایی که نقاشی کرده میتواند لبخند بر لبهایتان بنشاند. البته این کارکشتگی در وهلهی اول ممکن است به چشم نیاید. در ادامه هاکنی با وام گرفتن از ماتیس و ایجاد واریاسیونهایی عجیب بر آثار او و بازیهایی نابخردانه با آثار پیکاسو، به سخرهگرفتن هنر و خیال ادامه میدهد. گفتن ندارد کهنقاشیهـا سرراستترند، احساس بهتری منتقل میکنند. مجموعهی 25 طراحی با زغال از یک جاده پر دار و درخت که به بهار اشاره دارد، از تمام نقاشیها و ویدئوهایی که از همین سوژه ارائه شده، بهترند. در این مجموعه، تنوع قلم، راهکارهای متفاوت و گـاه خلاقانهای کـه هاکنی در برابر پرسشهای نور و طبیعت از خود ارائه میدهد، همراه یکدیگر شده و کار را غنا میدهند. حظی وافر در این طراحیها وجود دارد، دلیل عمدهی این حظ، هماهنگی و وجود هرچیز در جای خود است.
ویدئوهای هاکنی از همین جاده، که با دوربینی (که بر روی لندرورش نصب شده) در روزهای آفتابی بهار، تابستان، پاییز و زمستان گرفته، به نظر غیرضروری میرسد. طراحیها هر آنچه را که باید از حضور در آنجا گفته شود، میگویند و ذهنیتی از دقیقترین و بیطرفانهترین مشاهدات را القاء میکنند.
به جاهای بدتر از این هم میرسیم. تلفیقهای اخیری که هاکنی از عکاسیِ دیجیتال و نقاشی ارائه داده، شاید استعارهای هوشمندانه باشد، امّا یک افتضاح هنری صرف است. امیدوار بودم هرگز دوباره ویدئوی 2012 او را از آدمهایی که تردستی انجام میدهند، حلقه دورکمرشان میچرخانند و با گـرداندن پرچمهای مخـتلف پیام مخـابره میکنند، نبینم، امّا این ویدئو در ورودی این نمایشگاه حضور دارد و پیش از آنکه با هر اثر دیگری مواجه شوید شما را سرخورده میکند. موسیقی جلف این ویدئو –که با آکاردئون نواخته میشود- آنقدر روی اعصاب است که فراریام میدهد.