در بررسی منظره‌نگاری شهری در نقاشی باید به عنوان اولین گام تعریفی از شهرنشینی و تجربه‌های شهری ارائه دهیم، اما هر تعریفی از این مفاهیم در محدودترین شکلِ ممکن هم آنقدر وسیع است که برای توصیف و تحلیل منظره‌نگاری شهری ناچار می‌شویم هر نوع تجربه‌ی زیسته‌ای را وارد این دسته از نقاشی‌ها کنیم؛ تا جایی که نمای نزدیک از فیگور انسانی در خیابان می‌تواند بیانگر تجربه‌ای شهری باشد؛ فضای داخلی ماشینی در خیابان، برگ‌های تک‌درختی در قاب، پرنده‌ای در آسمان، … همه‌ی این‌ها می‌توانند به مثابه‌‌ی تجربه‌ها‌ی شهر و شهرنشینی دیده و تفسیر شوند و با تجربه‌ی زیسته‌ی نقاش گره خورده باشند. اما این توصیف ما را به بیراهه می‌کشاند و دیگر صحبت از مفهومی منسجم به مثابه‌ی ژانر یا شبه‌ژانرِ منظره‌نگاری شهری ممکن نمی‌شود. پس به ناچار باید حدود مشخص‌تری از شهر را به عنوان معیاری برای منظره‌نگاری شهری در نظر بگیریم. برای رسیدن به این حدود شهر را در عینی‌ترین شکل ممکن مبنا قرار می‌دهیم. به عبارتی آنچه به عنوان شهر در این نوشتار و متعاقباً نقاشی‌های انتخاب شده مطرح می‌شود، مفهوم شهر در عینی‌ترین و فیزیکی‌ترین شکل آن است: جاده‌ها، خیابان‌ها، کوچه‌ها، ساختمان‌ها، فروشگاه‌ها، پل‌ها و چراغ‌های شهر.

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.