هنرمندان زیادی نیستند که آثارشان براستی شایسته اطلاق مفهوم والا (sublime) باشد. اما آثار آرخیپ کویینجی بیتردید از آن شمارست. کارهای کویینجی تنها منظرههای زیبای خوب نقاشی شده نیستند. این درختان شاداب و نیرومندی که در نور آفتاب شناورند، این خانههای روستایی آغشته به پرتو صورت-طلایی خورشید، این دشتهای وسیع سرسبز و بیشههای درهم و تاریک، این جادههای خلوت و نمناک روستایی، این غروبهای آتشین و منفجر شونده، این اشکال سخنگو و رعبانگیزِ ابرها و درختان پوشیده از برف، و بالاخره این رودخانهی خاموش که حضور شبانهاش تنها در پرتوِ نقرهای مهتاب حس میشود گویی نیروهای انسانیِ نهفته در روح هنرمند را بر ما آشکار میکنند. ما به این نقاشیها چنان مینگریم که گویی در برابر طبیعتی زنده و واقعی ایستادهایم و میگوییم چه زیباست! و با این همه، آنگاه که به جز لذّت درک زیباییْ احساس ناشناختهی دیگری در ما بیدار میشود درمییابیم که حسی از والایی را تجربه کردهایم. به کانت بازمیگردیم که میگوید: «احساس والایی و زیبایی، هریک به شیوهای متفاوت برانگیزاننده و خوشایند است اما حس والایی و زیبایی باید در انسان وجود داشته باشد تا تاثیر امر والا و امر زیبا به درستی درک شود. والا همواره باید عظیم باشد حال آنکه زیبا میتواند کوچک باشد. والا همواره ساده است، اما زیبا ممکن است آراسته و مزیّن باشد. یک قلّهی بسیار بلند همانقدر والاست که یک ژرفای عمیق؛ اما اولی شکوهمند و تحسینانگیز است و دومی هولناک و هراسانگیز. امر والا تکان دهنده است و گاه با احساس وحشت و مالیخولیا همراه است… تنهایی ژرف نیز والاست؛ اما به شکلی هولناک.»
برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.