نباید مدرنیسم را صرفاً در هنر و ادبیات جستجو کرد. حالا دیگر مدرنیسم کموبیش تمامی آنچه را که در فرهنگ ما زنده و بالنده است دربرمیگیرد. بهعلاوه، شرایط حاضر واجد خصیصهای منحصربهفرد و بیسابقه است. تمدن غربی، اولین تمدنی نیست که بازگشته و بنیادهای خود را مورد پرسش قرار میدهد. اما تمدنی است که در این کار گوی سبقت را از همگان ربوده است. مدرنیسم را میتوان با تشدید و تقریباً به وخامت کشاندن این گرایشِ خودنقادانه، که با کانت فیلسوف آغاز گشت، شناسایی کرد. میشود کانت را اولین مدرنیست واقعی دانست. چون او اولین کسی بود که خود وسائط [و حدود و ثغور] نقد را به نقد کشید.
هنر مدرن چیست؟
استفاده از واژهی «هنر مدرن» در اواخر قرن شانزدهم بهعنوان اصطلاحی کمابیش مترادف با واژهی «اکنون» آغاز شد. برای تفکیک دورهی مورد اشارهی خود از قرون وسطا و دوران باستان به کار رفت. زمانی که جین آستِن این کلمه را با تغییر و کنایه به کار برد. میتوانست آن را (در کتاب پافشاری) «نشانهی تحول و شاید بهبود» تعریف کند. اما معاصران قرن هجدهمیِ او کلمات «مدرنیزه کردن»، «مدرنیسم»، و «مدرنیست» را بدون لحن کنایی او برای اشاره به ارتقاء دادن و بهبود دادن به کار میبردند.
در قرن نوزدهم، این کلمه آهنگی مطلوبتر حاکی از پیشرفت پیدا کرد. «کتاب نقاشان مدرن» راسکین در سال ۱۸۴۶ به چاپ رسید. و تِرنِر به دلیل نمایش دادن وجهی مشخصاً به روز، از گرایش «وفاداری به طبیعت» به تیپ نقاش مدرن بدل شد. اما معنای «اکنونِ» واژهی «مدرن» خیلی سریع به «در حال حاضر» یا حتا «آنوقت» تغییر یافت. و مدتی است که گذشته را هم تا حدی دربر میگیرد. گذشتهای که در مقابل «معاصر» (به خاطر بودنش در زمان حال) قرار میگیرد. «مدرنیسم» به مثابه عنوانی برای اشاره به کل یک جنبش و لحظهی فرهنگی از دههی ۱۹۵۰ شامل و مبتنی بر گذشته بوده است. در نتیجه معنای غالب «مدرن» یا حتای «مدرنِ مطلق» در میان سالهای ۱۸۹۰ و ۱۹۴۰ را کنار زده است.
ما هنوز هم بنا بر عادت از واژهی «هنر مدرن» برای اشاره به دنیایی استفاده میکنیم که عمری برابر نیم تا یک قرن دارد. وقتی دست کم در زبان انگلیسی (این کلمه در زبان فرانسه هنوز هم بخشی از معنای اولیهاش را دارد.) اشاره میکنیم که «آوانگارد» را میتوان با اغماض برای اشاره به دادائیسم، هفتاد سال پس از رخ دادنش، یا تئاترِ متفاوتِ متأخر استفاده کرد.
پیدایش مدرنیسم و روند شکلگیری هنر مدرن
شروع مسیر مدرنیسم در اواخر سده نوزدهم با گامهای استوار پیشگامان مدرنیسم مانند مونه، سزان و ونگوگ در راستای نوسازی اسلوبهای تصویری و دگرگونی در معنای فرآیند هنری بود.
از سال ۱۸۶۴ به بعد در نمایشگاههای سالانه سالن در فرانسه حدود چهار تا شش هزار نقاشی و مجسمه ارائه میشد و هر سال حدود سیصدهزار نفر از آن دیدن میکردند. اما کیفیت هنری این آثار اصلا درخور موفقیت مالی و فرهنگی سالنها نبود و به جز چندین مورد استثنا، آثار از ارزش هنری و معنوی خاصی برخوردار نبودند.
مشخصه عصر مدرن، فردی شدن فزاینده آگاهی بود که در شمال و جنوب اروپا شکلهای متفاوتی به خود گرفت. درک فزاینده از ماهیت چیزها در شمار اختراعات متخلف نیز نمود یافت. نظیر این گونه تحولات را در نقاشی و مجسمهسازی دوران رنسانس و در اهمیتی که ناگهان به بدن انسان، طبیعت و واقعیت مشهود داده شد، میتوان دید. بازنماییهای هنری خصلت صرفا مقدس و نمادین را از دست دادند و بخشی از معنا و ارزش آنها منوط به شبیهسازی جهان مادی شد. پیدایش علوم ریاضی در کشف پرسپکتیو و کالبدشناسی انسان نمود یافت و مشاهده دقیق مبنای زیبایی قرار گرفت.
نظریههای علمی جدید به ویژه آموزههای داروین درباره منشأ انواع و انتخاب طبیعی یا بقای اصلح، تأثیری عظیم بر قشر تحصیلکرده جامعه گذاشت. این نظریهها بنیاد اقتدار تضعیفشده کلیسا را سستتر کردند و نگرشی مادیگرایانه را که در هرگونه تصمیمگیری به معیار غالب تبدیل شد، رواج دادند.
ویژگیهای هنر مدرن
در قرن بیستم کثرت تغییرات و سرعت و کیفیت آنها، آن چنان گسترده است که به هیچ وجه نمیتوان ویژگیهای پایدار و تکرارشوندهای را از مجموعه آنها استخراج و استنباط کرد و آنها را اساس تعریفی خرسندکننده قرار داد. تعریفی که مانند تعاریف پیشین هنر بتواند بهنوعی جامع، بازگوکنندهی محورهای شاخص هنر مدرن باشد. با این همه، برخی از منتقدان هنر در قرن بیستم اعتقاد دارند برخی ویژگیهای هنر مدرن را میتوان در قیاس با ویژگیهای دیگر آن، عمدهتر و برجستهتر دانست.
هنرمند مدرن صرفاً به تغییرات سبکی بسنده نمیکند و ضمن استفاده از ابزار و مواد و مصالح سنتی، مواد و مصالح و ابزار تازهای را در رشته خود به کار میگیرد. حاصل این امر نه تنها تغییرات سبکی، بلکه دگرگونسازی مفهوم نقاشی و مجسمه و تعریف متعارف آنهاست.
ویژگی بعدی تأکید بر خودمختاری هنر و دنبالکردن آرمان هنر برای هنر است. هنر میخواهد خود غایت خویش باشد نه وسیله تبلیغ و ترویج و تحکیم آموزههای سیاسی، دینی و اخلاقی.
ویژگی سوم را میتوانیم خصلت چالشگری، پرخاشگری و نقدکنندگی هنر مدرن بدانیم. شاید در این خصوص، نیچه و فروید در تأثیرگذاری بر جهانبینی هنرمند مدرن و شکلگیری بینش او نقش مستقیمتر از دیگر عوامل داشتند. هنر مدرن نه میخواهد والایی و عظمت را به نمایش درآورد و نه بازنمای «طبیعت زیبا» و «خصائل عالیهی انسانی» باشد. میخواهد بیشتر نقابها را دربرگیرد و زشتیهای مکتوم را عیان سازد. به نهادهای مستقر بتازد و ارزشهای جاافتاده را زیر سوال ببرد.
درهمآمیختهشدن رشتههای مختلف هنری از دیگر ویژگیهای هنر مدرن است. یا به عبارت دیگر، مخدوششدن و زدودهشدن مرزهای بین آنها. هنر مفهومی، هنر اجرا، هنر خاکی، چیدمان، یافته-گزیده، آرته پوورا، رخدادهای و مقولات هنری دیگری که عمدتاً در دهههای پنجاه و شصت و هفتاد پدید آمدند، مرزهای نقاشی و مجسمهسازی را درنوردیدند و نمیتوان آنها را به سادگی در زیر سرفصلهای متعارف هنری قرار داد.
شاید مهمترین ویژگی هنر مدرن سرکشیدن به حوزههای فرهنگی و تمدنی غیر از فرهنگ و تمدن غرب باشد. همانطور که میدانیم، یکی از منابع مهم الهام امپرسیونیستها در آغاز فعالیتشان، نقاشیهای ژاپنی به ویژه باسمههای ژاپنی بوده است. در نمایشگاه بینالمللی پاریس که در سال ۱۸۶۷ برگزار شد، تعدادی باسمه ژاپنی به نمایش گذاشته شدند و «ژاپونیسم»، اصطلاحی بود که فرانسویها برای اشاره به زیباییشناسی ژاپن، برگزیدند که بسیار مورد توجه محافل هنری پاریس قرار گرفته بود. این نوع تأثیرگیری از سنت غیر غربی، در گوگن و الهام وی از زندگی و فرهنگ ساکنین تاهیتی نیز مشاهده میشود. در قرن بیستم، هنرمندان شاخصی مانند هنری ماتیس و پابلو پیکاسو نیز از نقابها و مجسمههای آفریقایی و هنر بدویان الهام میگرفتند و نتیجهی آن، جلب توجه جهانیان نسبت به ارزشهای هنری و فرهنگی اقوام کمتر شناخته شده بود.
فرم و لیست دیدگاه
۳ دیدگاه
هنر مدرن از لحاظ تاریخی به چه زمانی برمیگرده؟ یعنی دقیقا از چه سالی آغاز شد؟
ای کاش توی این صفحه انواع سبک های هنری مدرن هم قرار میدادید.
کتاب درباره هنر مدرن چی بخونیم خوبه؟