منصور قندریز / Mansour Ghandriz

منصور قندریز هنرمندی بود كه در سی‌‌سالگی از دنیا رفت و در سال‌های پس از انقلاب نیز نمایشی از آثار او برگزار نشده است. به عبارت دیگر، هنرمندان و فعالان تجسمیِ زیر پنجاه‌ساله‌ی جهان تجسمی ایران شناخت چندانی از او ندارند و با توجه به قلّت منابع مكتوب برای آشنایی با كار قندریز، «شناخت» او به هر معنا كه باشد به اطرافیان او و نهایتاً كسانی كه به طور مستقیم آثار او را دیده‌اند محدود می‌شود. از سوی دیگر، آثار به‌جا‌مانده از او هم‌خانوادگی‌های آشكاری با آثار دیگر هنرمندان جریان سقاخانه دارد. هنرمندانی كه سال‌ها پس از مرگ او كار كردند و امكان آن را یافتند تا در كارشان به پختگی برسند و امكانات پروژه‌ی سقاخانه را، هر چه كه بود، به فعل برسانند. با این اوصاف، پرسش آن است كه چرا در میان این هنرمندان منصور قندریز در حافظه‌ی اهالی جامعه‌ی تجسمی ایران چنین جایگاه برجسته‌ای دارد؟

شهر و عرضه اجتماعی هنر: نگاهی به تجربه تالار قندریز / مراد ثقفی

شهر و عرضه اجتماعی هنر: نگاهی به تجربه تالار قندریز / مراد ثقفی

منصور قندریز اسکن کتاب آفتاب

معرفی کتاب «از آفتابی به آفتاب دیگر: گزیده آثار منصور قندریز»

منصور قندریز، نقاشی معاصر ایران، نقاشی

پنجره‌ی ما: منصور قندریز ۴۴-۱۳۱۴

عکسی از منصور قندریز

باید بیرون کشید از این ورطه رخت خویش / نامه‌های منصور قندریز به احمد عالی

نقاشی از ساعت و دفترچه

منصور قندریز / علیرضا رضایی‌اقدم

اثر منصور قندریز

منصور قندریز؛ پرواز بر آسمان فروریخته / علیرضا رضایی‌اقدم

منصور قندریز رنگ روغنی روی بوم 75×85 سانتی‌متر 1339

فضل و هنر قندریز / مجید اخگر

منصور قندریز، روئین پاکباز، هویت ملی، هنر نوگرا، تاریخ هنر معاصر ایران

چهره‌ای از منصور قندریز / رویین پاکباز

رویین پاکباز، سهراب سپهری، شعر در هنرهای تجسمی، رابطه شعر و نقاشی، هنر معاصر ایران

از کلام‌ها و تصویرها/ رویین پاکباز

در بدو ورود و تصادمِ امواج مدرنیسم به جامعه‌ای با ساختارهای سنتی، انواعی از مواجهات نظری و عاطفی در جامعه‌ی میزبان شکل می‌گیرد که در طیفی وسیع با سرحداتی افراطی و ارتجاعی گسترده می‌شوند. یکی از انواع مواجهه که در برابر ارزش‌های اسطوره‌زدایی، توسعه و پیشرفت در ابزار و تکنیک مقاومت می‌کند، در فیگور هنرمند هویت‌گرا بازتاب می‌یابد. این فیگور را در هنر تجسمی ایران می‌توان در نام منصور قندریز یافت. هنرمندی که در طول دهه‌ی سی و اوایل دهه‌ی ۴۰ که ایران پرشِ خود را به سمت توسعه‌ آغاز کرده بود و با انجام اصلاحات ارضی رو به سوی توسعه‌ی شهری و برساختن دولت مقتدر حرکت می‌کرد، ایده‌ی بازگشت و انسان کوچگر یا روستایی را در دوره‌ی اول آثارش نقش نمود.  ویژگی شاخص قندریز در این دوره استفاده‌ی هوشمندانه‌اش از تمهیدات هنر مدرن در جهت القای روح اسطوره‌ای به آن فضاهای پاستورال و شبانی است. موضوع، دست‌مایه‌ی صرف تکنیک و سبک نیست و شمایل یک «قوم» به همراه جهان نمادین اسطوره‌ای‌اش بازنمایی می‌شود.
کار منصور قندریز و در ادامه‌ی آن حرکت نقاشان سقاخانه، احیا و دفاع از موتیف‌های بازنمایان‌گرِ این روح ملی است. دفاع در برابر نیرویی که به دلیل غرابت و وارداتی بودنش بیگانه و نام‌ناپذیر می‌نمود. چرا که ذهن ایرانی ابزارها و زبانِ شناخت آن را در اختیار نداشت و در کدهای تکرار شونده‌ی سنّتش درج نشده بود. می‌توان فهمید که آن نیرو چنان شدید و قاهر و البته آسیب‌زا و پرتلفات بود که کمتر توانی برای جذبِ آن و اندیشیدن به بالقوه‌گی‌هایش برای هنرمند آن دهه باقی می‌گذاشت.
در واقع منصور قندريز در زمره‌ی هنرمندانی‌ست که در شکل‌گیری و تداوم جریان نقاشی نوگرا نقش به‌سزایی داشته‌ است. او همواره در جستجوی راهی به سوی نقاشی اصیل و نو، و پیوسته به دنبال مسئله‌ی هویت بومی و و ملی بود.
اما قندریز بیانگر یک ناتمامی است، ناتمامی یک عمر هنری. او در سن سی سالگی از بین هنرمندان رفت و همین عاملی است تا به پختگی هنری خود نرسد. او در سال ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد و در ۱۳۴۴ در یک سانحه‌ی رانندگی درگذشت. در هنرستان هنرهای زیبا، تهران آموزش دید. دو سال پرباری را در تبریز گذراند و نخستین بار مجموعه‌ای از نقاشی‌هایش را در تالار رضا عباسی تهران به نمایش گذاشت. دوره کارشناسی نقاشی را در هنرکده‌ی هنرهای تزیینی شروع کرد و با همکاری چند نقاش دیگر تالار ایران [ تالار قندریز] را بنیاد نهاد. قندریز در سومین (۱۳۴۱) و چهارمین (۱۳۴۳) بی‌ینال تهران و چندین نمایشگاه دیگر در داخل و خارج کشور شرکت داشت. او مرحله‌ی تجربه‌اندوزی آکادمیک و تقلید از شیوه‌های امپرسیونیسم و پست‌امپرسیونیسم را به‌سرعت پیمود و در پرده‌هایی چون اسب‌ها (۱۳۳۸) تحت تأثیر نقاشی قدیم چینی قرار گرفت. این مرحله‌ی گذار به سبکی شخصی بود که هنگام اقامتش در تبریز با اثرپذیری از ماتیس و نگارگری ایرانی حاصل آمد. سپس رفته‌رفته رویکرد اساطیری و مضمون‌های رازآمیز کهن در کار او پدید آمدند، اگرچه نقاشی‌اش از جنبه‌ی صوری به سادگی بیشتر گرایید.
اقامت در تهران، آموزش در هنرکده‌ی تزئینی، جوِّ بی‌ینال‌ها و گرایش شماری از هنرمندان به شیوه‌ی تزئینی و انتزاعی که سقاخانه نام گرفت، قندریز را به مسیری تازه کشاند. پس از این نقش‌پردازی در کار او اهمیت یافت و خصلت بدوی نقاشی‌اش آشکارتر شد. اما به‌تدریج عناصر پیکرنما جای خود را به صور هندسی ساده‌تر و صریح‌تر دادند، ولی ندرتاً نقاشی او به مرز انتزاع مطلق می‌رسد. قندریز همواره بر حضور کیفیتی معنوی در هنرش ـ مبتنی بر ارزش‌های زیبایی‌شناختی سنت تصویری ایرانی ـ تأکید می‌ورزید و شاید همین حساسیت بود که او را صورت‌گرایی محض بازمی‌داشت.
از جمله آثارش می‌توان اشاره داشت به: چوپانان (۱۳۳۸)؛ مادر و کودک (۱۳۳۸) ؛ خداحافظ (۱۳۴۰) ؛ نقاشی انتزاعی (۱۳۴۴).
در مورد كار هنری منصور قندریز، نكته‌ی اولی كه در ابتدا باید به آن اشاره كرد آن است كه او به طور كلی نقاش باسلیقه و باقریحه‌ای به نظر می‌رسد. پرتره‌هایی كه از دوره‌های اولیه‌ی كار او به جا مانده لطف و قلم‌زنی خوبی دارند. در طراحی‌هایش خط و رسانه‌ای چون آب‌مركب را با زبردستی به كار گرفته‌ است و در كارهای دوره‌ی بلوغ او می‌توان نشانه‌های نوید‌بخشی از كار هنرمندی را دید كه می‌توانست در ادامه به پختگی بیشتری برسد؛ و احتمالاً جایگاهی مهم‌تر در تاریخ هنر مدرن ایران پیدا كند.
در آثار دوره‌ی بلوغ قندریز به طور كلی دو نوع كار را می‌توان از یكدیگر متمایز ساخت. آثار دسته‌ی نخست كه حجم عمده‌ی نقاشی‌های به‌جامانده از او را به خود اختصاص می‌دهند، همان نقاشی‌ها و آثار چاپی «سقاخانه‌ای» قندریز هستند. آثاری كه به طور مشخص می‌توان ویژگی‌های نوعی رویكرد و شیوه‌ی برخورد هنرمندان متأثر از این جریان را در آن‌ها مشاهده كرد. تصاویری عمدتاً تخت، آبستره یا نزدیك به آبستره، كه بر مبنای بهره‌برداری، انتقال، ساده‌سازی، هندسی‌سازی، و تكرار و تغییر برخی موتیف‌ها و نقش‌مایه‌های مختلف فرهنگ بصری ایرانی‌ـ ‌اسلامی شکل گرفته‌اند. و در مورد قندریز، با گرایش بیشتر به نقش‌مایه‌ها، طرح‌ها، و فیگورهای پریمیتیو یا «بدوی» ــ  خلق شده‌اند.
نكته‌ای كه در این آثار قندریز خودنمایی می‌كند آن است كه ــ صرف‌نظر از تقدم و تأخیر آثار هنرمندان این جریان ــ سرمشق یا ردپای كار بسیاری از چهره‌های سقاخانه یا وابسته‌‌های دور و نزدیك آن را در آن‌ها می‌توان مشاهده كرد. فرم‌های كلی هندسی‌وارِ نقش‌ـ ‌‌و‌ـ ‌‌زمینه‌ای پیلارام و زنده‌رودی. برخی از اشكال و سازه‌هایی كه تناولی در قالب حجم می‌ساخت و پس از آن ساخت. طلسم‌نگاری‌ها و حروف‌نگاری‌های زنده‌رودی. آدمك‌های فلزی ژازه طباطبایی. و نقش‌ها و نقشه‌های كیهان‌شناختی عربشاهی و روح‌بخش. همچنین، بسیاری از فرم‌ها و موتیف‌های مورد استفاده در این آثار كه در سال‌های بعد (تا زمان ما) عمومیت یافته و به بخشی از الگوی تصویر‌پردازی خرت و پرت‌ها و عناصر تزیینی شبه‌سنتی شهری بدل شده‌اند. گنبد و مناره، خط و خطاطی، فرم‌های شهرفرنگ‌وار. علم و كتل، پنجه‌ی ابوالفضل، و فرم‌های مشبك و درهم‌پیچیده‌ی سقاخانه، ضریح، و غیره. خورشید خانم‌ها و برخی نقش‌مایه‌های دیگر.
باید آثار قندریز را دید و آن را با چیزها، افراد و ایده‌های دیگر، با زمان حال و بلكه بیشتر با آینده پیوند زد. باید به آن‌چه او كرده است و به‌ویژه آن‌چه نكرده است توجه كرد. باید بالقوه‌گی‌ها و خلأهای او را درك كرد و از آن‌چه او «می‌توانست باشد» فضایی برای تفسیر ساخت، برای كنش.

فرم و لیست دیدگاه

ارسال دیدگاه

۰ دیدگاه‌

هنوز دیدگاهی وجود ندارد.

    سبد خرید۰ محصول