مهاجران و هنر/ Immigrant and art

تاریخ بشر با مهاجرت شروع شده و سرتاسر آن پر از کوچ‌های بزرگ و تعیین‌کننده است. شاید هم راز بقای ما در همین امکانِ جابه‌جایی باشد. پس این پدیدۀ تازه‌ای نیست، اما سؤال از “ماندن یا رفتن” به عنوان گزینشی فردی و از هر دو سو محتمل تازگی دارد. انتخابی که حالا دیگر همه‌کس به تنهایی خود را با آن روبه‌رو می‌ببیند.
با انتخاب عنوان مهاجران و هنر خواستیم به موضوع “ماندن یا رفتن” که در شماره‌ی ۵۰ مفصل به آن پرداخته‌ایم، اشاره کنیم و مهم‌تر از آن‌، این مبحثِ به‌روز و حیاتی را با توجه به شرایط، از دید هنرمندان و نویسندگان ببینیم؛ چه ‌آن‌ها که رفتند و برگشتند، چه آن‌ها که رفتند و ماندند؛ هنرمندانی همچون ابوالقاسم سعیدی، علی نصیر، مسعود سعد‌الدین، ثمیلا امیرابراهیمی و بسیاری دیگر.

جای خالی سلوچ، مهاجرت، ایران

آنان که میل رفتن دارند/ محسن گودرزی

مهاجرت

تصویرسازی مهاجرت/ رامین زند وکیلی

مهاجرت، مهاجرت از ایران، فقدان، رفتن، هنرمند

هنرِ مهاجر چیست؟/ مهسا فرهادی‌کیا

طرح جلد شماره‌ی مهاجرت از نشریه‌ی حرفه‌هنرمند

هرم‌های توجیه نشده / گفت‌وگو با باوند بهپور

طرح جلد شماره‌ی مهاجرت از نشریه‌ی حرفه‌هنرمند

شق سوم: کشش دوجانبه / گفت‌وگوی حرفه: نویسنده با خودش

طرح جلد شماره‌ی مهاجرت از نشریه‌ی حرفه‌هنرمند

زمانی برای جذب، زمانی برای استقرار / گفت‌وگو با مریم اطهاری

گرافیک معاصر ایران

یک تجربه: برو! بمان! / صبا سعادت‌نیاکی

عکسی از جلوی یک کتاب‌فروشی در رشت

ماندن به رسم غربت / خیزران اسماعیل‌زاده

عکسی درباره‌ی هنر مهاجرت

و اکنون آینده / صفی یزدانیان

نقاشی ای از عباس صفاری، نقاش و شاعر معاصر.

ترکِ تهران و دل‌ کندن از لندن / عباس صفاری

گام معلق لک‌لک در میان “ماندن” و “رفتن” / محمدسعید‌ حنایی‌کاشانی

ایرانیان و مساله‌ی مهاجرت.

اُدیسه با چمدان فانتزی / البرز زاهدی

اسکیموها هنرهای فراوان برای گرم ماندن و سیر شدن به خرج می‌دهند، این پرسش همیشه مطرح است که چرا اجداد آن‌ها نسل اندر نسل راه نیفتاده‌اند بیایند چند کیلومتر پایین‌تر؟ آیا موضوع به سادگی در مورد هوش است؟ این‌که بفهمی کِی و کجا رها کنی و بیندازی و بروی؟ چه موقع به آن‌چه تا به حال بوده پشت کنی و راهی نو بجویی؟
“رفتن” از جنس نوعی جسارت و ماجراجویی‌ست برای بازکردن راهی نو به جایی دیگر؛ حفرِ مشقت بارِ کانالی که شاید سر از جایی خوش دربیاورد و به هوای تازه‌ای ختم شود.
همین سماجتِ انسانی با همه نمونه‌های درخشانش جلوه‌های دیگری هم دارد که همزمان خود را در جبهۀ مخالف نشان می‌دهند: در “ماندن” و کلنجاررفتن با معادلات دشوار. همه تاریخِ انسانی را می‌شود تقلای گونه‌ای سخت‌جان دید که پای هرآنچه نشدنی و ناممکن است ایستاده، خواسته و ساخته و کرده و شده. این تاریخ با همه هیبتش جایی در ذهن آدم می‌خواند که رفتن وادادن است، و در دل ما شک می‌اندازد که شاید این رفتن (مهاجرت) به قیمتِ گزافِ گسستنِ رشته‌هایی تمام شود که بودنمان را بامعنا می‌کنند و به ما مُختصاتی در این عالم می‌بخشند.
با این همه در این روزگار می‌شود اصولاً زیر بارِ این تقسیم‌های دوتایی نرفت. کسانی کوله‌پشتی به‌دوش در فاصلۀ میان رفتن و بازگشتن یا در فاصلۀ سرزدن به اینجا و آنجا در جواب این سؤال از تو خواهند پرسید: ماندن در کجا؟ رفتن به کجا؟ اینجا و آنجا کجاست؟ خطی نیست. مرزی کو؟ انگار همه چیز در خودشان خلاصه شده و وجودی که می‌شود هرجا از نو به پا کرد؛ مثل یک چادر صحرایی. دنیای جدید با ابزارهای نرم‌افزاری و سخت‌افزاریش تو را وسوسه می‌کند که جَدل‌های متعصبانۀ بی‌پایان، دوقطبی‌هایی که تا قیامِ قیامت هم سرِ سازگاری ندارند را ورق بزنی و وارد لایه دیگری بشوی که نه این است و نه آن. هم این است و هم آن.
آنچه در اینجا مورد توجه است اینکه این وسوسۀ رفتن – و از سوی دیگر بازگشتن- با خودش نوعی تعلیق می‌آورد، با تمام لوازم آن: تحملِ شرایط را –چه اینجا و چه در بیرون، در غربت– سبُک‌تر می‌کند. مانند علامتِ درِ خروج اضطراری در انتهای راهروست که به آدم نوید می‌دهد که اگر ناخوشی از حد گذشت می‌توانی بیرون بزنی. و در عین‌حال، همین نیم نگاهِ مدام به علامتِ خروج نمی‌گذارد به محیط اطرافت آغشته شوی. موقعیت ویژه‌ای‌ست که در بدترین حالت می‌تواند به نوعی بی‌حاصلی بدل شود؛ به نوعی مُعطلی و تعطیلی کِش‌دار. پرسش از ماندن یا رفتن را می‌شود به صورت مواجهۀ رویا و واقعیت هم دید؛ مواجهۀ آنچه هست، با آنچه که باید باشد.
پرسش ماندن و رفتن در هنر ابعاد جدیدی هم پیدا می‌کند، آن‌هم در این روزگار که از هنرمند توقع نوآوری مدام می‌رود. در نهایت بروز هر چیز در اینجا پشتش به جای دیگری گرم است. حتی در مکالمات ساده در عالم نقد هنر می‌بینیم که گوینده چطور آماده‌ست با هر چرخشی در معیارهای “جهانی” خود را بچرخاند. می‌گویند: «امروز در دنیا…» و این یک استدلال به حساب می‌آید. “امروز” و “دنیا” باهم نشان می‌دهند که چطور در ذهن گوینده چیزی گُنگ و بی‌شکل از جنس زمان و مکان درهم تنیده شده و جایی آرمانی بیرون از اینجا ساخته که ما در بهترین حالت قرار است در آینده به آن مُلحق شویم.
هدفِ شماره‌ی ۵۰ (با محوریت مهاجران و هنر) پرداختن به موقعیتی است که در محیط اینجا در جریان است، و مطابق با آن بیشتر نویسندگان و هنرمندان این شماره ساکن اینجا هستند. می‌شد بیش از این به سراغ ایرانیانی که بیرون از ایران‌اند رفت، علی‌رغم دشواری‌های این کار. تجربۀ این شماره نشان می‌دهد که کسانی که رفته‌اند هرچند تمایل دارند رابطه‌شان را حفظ کنند، اما دشوارتر از زمان حضورشان به شرکت در کارهای اینجایی تن می‌دهند. و اگر از رفتن‌شان مدتی طولانی گذشته باشد درباره حضور اجتماعی در اینجا بیش از حدِ معمول محتاط و محافظه‌کار می‌شوند.

در ادامه می‌توانید مقالات شماره‌ی ۵۰ با محوریت موضوع مهاجران و هنر را مطالعه کنید.

فرم و لیست دیدگاه

ارسال دیدگاه

۰ دیدگاه‌

هنوز دیدگاهی وجود ندارد.

    سبد خرید۰ محصول