بهمن محصص / Bahman Mohasses

بحث درباره‌ی بهمن محصص، به‌مثابه‌ی فیگور اصلی هنرمند مدرن (و معاصر) را باید از جابه‌جایی جغرافیایی‌اش در تاریخ هنری بی‌مرز آغاز کرد. به بیان دیگر، ردپای این غول روشنفکری را باید در شبکه‌ای زمانی ‌ـ مکانی جست که از ایران باستان تا ایران مدرن، و از اروپای رنسانس تا اروپای دوران جنگ امتداد دارد. مسیری که محصص کم و بیش در انزوا پیمود. او را هم‌زمان از بنای باشکوه تاریخ هنر مدرن اروپا جدا می‌کند و به آن پیوند می‌دهد.

گفت و شنودی با بهمن محصص نقاش1

گفت‌وشنودی با بهمن محصص نقاش

نامهی بهمن محصص به سهراب سپهری

نامه‌ی بهمن محصص به سهراب سپهری

بهمن محصص، هنر مدرن ایران، نقاشان مدرن ایرانی، تاریخ هنر معاصر ایران

بهمن محصص در موج‌خیز سیاه تاریخ / مراد منتظمی / ترجمه: مرجان تاج‌الدینی

بهمن محصص، رویین پاکباز، هنر معاصر ایران، نقاشی فیگوراتیو، هنر مدرن

بهمن محصص: هنرمند تکرو / رویین پاکباز

محصص/ زندگی بهمن محصص/ مستند بهمن محصص/ بابک احمدی

بهمن محصص و شقاوت/ بابک احمدی

تاریخ هنری که نه سیر هنری و فکری و جغرافیایی هنرمندان را دنبال می‌کند و نه حتی به شیوه‌ی خطی زندگی‌نامه‌نویسی نوشته شده است. بلکه اساس‌اش بیشتر، ناخودآگاه استعماری امپراطوری‌های پیشین بریتانیا یا فرانسه، و مواجهه‌ی ملت‌ها طی جنگ‌های جهانی است. بهمن محصص در هیئت نامتعارف هنرمندی جهان‌وطن ظاهر می‌شود که جابه‌جایی جغرافیایی برایش با میل فلسفی در آمیخته است. مسئله‌اش لزوماً تبعید یا دست‌کم فتیش مهاجرت نیست.
آرمان‌هایش از جنس انتظار رنسانسی است برای بازسازی و احیای شکوه پیشین سرزمین‌ها. آثار بهمن محصص را می‌توان بر تفکیک عناصرانسانی ـ غیرانسانی، فیزیکی ‌ـ متافیزیکی و نیروهای خودآگاه و ناخودآگاه استوار دانست. اگر این جهان‌بینی در سطح خودآگاه شکل آب به خود گیرد، در لایه‌ی ناخودآگاه در نفت حلول می‌کند. و نه فقط در ناخودآگاه هنرمند، بلکه در ساختار فیزیکی آثارش هم. نفت برای مردم ایران یادآور قیام‌های ایدئولوژیک و کمونیستی یا ملی‌گرایانه علیه قدرت‌های داخلی و خارجی که مصرف منابع انسانی و انرژی کشور را حق طبیعی خود می‌دانستند.
در کشوری که جز مجسمه‌ی مردان بزرگ و پادشاه آن را نساخته‌اند، محصص پیام‌آور فاجعه‌ است. فاجعه‌ای که نیمی‌اش طبیعی است و نیمی‌اش سیاسی. فاجعه‌ای که در نفت تبلور می‌یابد، نفتی که دلیل کودتاست و مسبب حوادث زیست‌محیطی و تخریب‌گر آرمان‌های اجتماعی و زیبایی‌شناختی جامعه شده است.
اما نکته‌ی قابل توجه درباره‌ی هر هنرمند آن است که کار خود را از کجا آغاز کرده و چه روندی را گذرانده؛ بهمن محصص، بهمن در ۱۳۰۹ در رشت به دنیا آمد و در  ۱۳۸۹ درگذشت. مقدمات نقاشی را در رشت، نزد محمد حبیب محمدی فرا گرفت. اما در دهه‌ی ۲۰ به تهران آمد و اقامت گزید. چند ماهی نزد ضیاءپور تعلیم یافت و همان زمان به انجمن خروس جنگی پیوست. دو شماره سردبیری هفته‌نامه‌ی ادبی‌ـ‌هنری پنجۀ خروس را بر عهده داشت. ضمن فعالیت، مجموعه‌ای از نقاشی‌هایش را در باشگاه نیروی سوم به نمایش گذاشت و چندی پس از کودتای ۱۳۳۲ و سقوط دولت دکتر مصدق، به ایتالیا رفت. کوتاه زمانی در آکادمی هنرهای زیبای رم آموزش دید. طی سال‌های اقامت در ایتالیا در چند بی‌ینال شرکت کرد.
سفر محصص به اروپا مقارن با دوران اوج‌گیری آر اَنفورمل بود و او نیز تحت تأثیر این جنبش انتزاعی قرار گرفت. دیری نگذشت که سبک اکسپرسیونیستی خود را پدید آورد و پیکرهای انسانی از شکل‌افتاده، سرهای گرد یا چهارگوش، گردن‌های باریک و اندام‌های ناقص که در رنگ‌های روشن، ضخیم بر زمینه‌ای با بافت زمخت، اندکی تیره‌تر همچون نقوش‌برجسته‌ی سنگی به نظر می‌آیند. این موجودات غریب و بی‌نام و نشان با دهان‌های گشوده به فریاد شادی و یا با لبخندهای ماسیده بر لبان‌شان گویی بر طنز تلخ دلخوشی‌های قراردادی انسان امروز اشاره دارند. از اواسط دهه‌ی ۱۳۴۰ پیکرهای برهنه‌ی عضلانی و پُرپیچ و تاب با ساق‌ها و ساعدهای نوک‌باریک ظاهر می‌شوند که اغلب در فضای گسترده تا افق (کرانه‌ی دریا) نشسته یا لمیده‌اند. این پیکرها با حضورشان گاه در هیئت موجودی اساطیری مینوتور در حال مرگ، گاه در ارتباط با یک واقعه‌ی تاریخی (مرگ مارتین لوتر کینگ، استمرار تنش دراماتیک از افسانه تا واقعیت را یادآور می‌شوند. محصص بیان نمادین خود را نه فقط در پیکرهای آدم‌وار بلکه ـ شاید شاعرانه‌تر ـ در پرندگان تنها در ساحل و ماهیان مرده روی میز نیز نشان داده است.
محصص از اواخر دهه‌ی ۱۳۴۰ ، به خلق آثار سه‌بعدی روی آورد. تندیس‌های برنزی‌اش عمدتاً همان پیکرهای نقاشی اوست که به‌صورت احجام نرم و موزون در فضا برافراشته می‌شوند. فرم‌های رهاشده از سطح دوبعدی بوم آزادانه درهم می‌پیچند و تنشی بیانگرانه در تندیس‌ها پدید می‌آورند. او می‌کوشید تندیس را به گونه‌ای بسازد که بی‌وزن به نظر آید. محصص در پیکره‌سازی از صور انسانی، حیوانی و نباتی استفاده می‌کرد و حتی بیش از نقاشی‌هایش به موضوع‌های اساطیری می‌پرداخت. در جسمانیت تندیس‌های او نیز گویی فرایندی غیرتاریخی از گذشته‌ی ازدست‌رفته تا موقعیت موجود کنونی تبلور یافته است.
محصص در دو دهه‌ی آخر عمر به کولاژ سازی روی آورده بود. او این گونه آثارش را «اسامبلاژ» می‌نامید، زیرا بدون طرح قبلی و به‌تدریج شکل می‌گرفتند. گزارش تصویری از رویدادهای اجتماعی و سیاسی، تصاویر فیلم‌ها، آگهی‌های تبلیغاتی و هر چیز دیگری که نظرش را در مجله یا روزنامه‌ای جلب می‌کرد با قیچی می‌برید، روی کاغذی کنار هم می‌چسباند و گاه طرح و رنگی بر آن می‌افزود. او در این رسانه هم به شیوه‌ی اکسپرسیونیستی خاص خود، اما با صراحت بیشتر و لحنی تلخ‌تر به بیان وضعیت انسان معاصر می‌پرداخت.
ارتباط محصص با ایران در سال‌های گوناگون به شکل‌های مختلف شکل گرفت؛ در دهه‌ی ۴۰ با ارائه‌ی نقاشی‌هایش از جمله پرده‌ی «فیفی از خوشحالی فریاد می‌کشد» در تالار ایران [تالار قندریز] خود را به عنوان یک هنرمند متفکر و جدی شناساند. فعالیتش را با تشکیل گروه پنج، ترجمه و انتشار آثار نویسندگانی چون پیراندلو، یونسکو، ژنه، مالاپارته و کالوینو، و کارگردانی نمایش‌های صندلی‌ها اثر یونسکو و هنری چهارم اثر پیراندلو ادامه داد. در این فعالیت‌ها، همواره با مشکلات فرهنگی و سیاسی مواجه بود و ناگزیر به ایتالیا بازگشت. در آنجا چند پیکره برای نصب در فضاهای عمومی شهر تهران ساخت که اغلب آن‌ها در زمان انقلاب معدوم شد. طی سال‌های بعد، گه‌گاه به ایران می‌آمد ولی در انزوا به سر می‌برد. در طول سال‌های آخر عمر بسیاری از آثار خود را از بین برد. محصص بر اثر سرطان ریه در رم در گذشت.

فرم و لیست دیدگاه

ارسال دیدگاه

۰ دیدگاه‌

هنوز دیدگاهی وجود ندارد.

    سبد خرید۰ محصول