این متن در ویژه‌نامه‌ی «مهاجرت»، شماره‌ی ۵۰ حرفه: هنرمند در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است.

من به مفهوم کلاسيک و رايج کلمه شايد مهاجر محسوب نشوم. مهاجر غالباً به فردی گفته می‌شود که در مرحله‌ای از زندگی به دلايلی هدفمندانه تصميم به ترک کشور خود می‌گيرد و به آن جامه‌ی عمل می‌پوشاند. جوانانی که گروه گروه با دلارهای نفتیِ پيش از انقلاب به قصد ادامه تحصيل به خارج از کشور رفتند (که من نيز يکی از شمار آنان هستم) مهاجر نبودند. بعد از انقلاب تعدادی از اين دانشجويان به ويژه آن‌هایی که به قشر اعيان جامعه تعلق داشتند و افراد وابسته به کُنفدراسيون دانشجویی و احزاب سياسی چپ و تعدادی که درس‌شان هنوز به پايان نرسيده بود در غرب ماندگار شدند، اما نه به قصد اقامت دائم. جنگ هشت‌ساله، رکود اقتصادی ناشی از نفت ارزان و نابسامانی‌های سياسی و اجتماعی و فضای نيمه‌پليسی نخستين دهه‌ی انقلاب از دلايل عمده‌ی ماندگاری و اقامت دائم آن افراد شد که بعد به نوبه‌ی خود بستگان و دوستان‌شان را نيز تشويق به مهاجرت و راهی کشورهای غربی کردند.

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.