تابلو «کارگاه نقاش» را مرحوم استاد علیاکبر یاسمی در سال ۱۳۰۲ شمسی نقاشی کرده است. این نقاشی با ابعاد هفتاد و سه سانتیمتر در هشتاد و نه سانتیمتر، با رنگروغن روی بوم کار شده است و به مجموعه «موزه هنرهای معاصر تهران» تعلق دارد. موضوع نقاشی، تصویر نقاشی است در حال کار کردن بر روی تابلویی، تابلوی «دختری بر ساحل». نقاش، از پشت سر نشان داده شده و بر روی زمین نشسته است. در گوشه سمت چپ تابلو، از پنجرهای بلند، نور روز -به شیوه نقاشیهای «ورمر»- به داخل اطاق منتشر شده و نقاش، دارد رنگ را بر روی پالتاش ترکیب میکند. نقاش پابرهنه است و با وقار و متانت بر زانوانش لم داده است و تابلو را -به جای سه پایه- بر روی صندوقچهای تکیه داده است. کاشیهای شش گوش قرمز، کف اطاق را فرش کرده و دو تکه گلیم -یکی بر زیر پای او- قسمتهایی از زمین را پوشانده است.
***
وقتی قرار بود به خاطر افتتاح مجدد موزه هنرهای معاصر -در سال ۱۳۵۸- نمایشگاهی از تاریخ نقاشی ایران ترتیب دهم و در جستجوی نمونههای مناسب برای این نمایشگاه بودم این تابلو را یافتم، خاکش را ستردم و قابی مناسب برایش تهیه کردم و در نمایشگاه نصبش کردم. از همان زمان بود که این نقاشی ذهنم را مشغول کرد، چراکه تنها خود اثر نبود که جذاب بود، بلکه معنایی را از دورانی تصویر میکرد که انگار تاریخ فشرده نقاشی ایران در شصت سال گذشته بود، و معنا مانده بود و ممتد شده بود تا زمان ما.
حال غریبی داشت این نقاش؛ جلیقه پوشیده آستین بالازده پابرهنه -که بعدها دانستم تصویر علیاکبرخان نجمآبادی، شاگرد کمالالملک است- نشسته در اطاقی کوچک و فقیر و خالی از هر وسیلهای -حتی سه پایه نقاشی- اما چنان مشغول به کار که انگار جهان و زمان متوقف مانده است برایش. نقاشی، سندی است از کار و زندگی نقاشان دلبسته و کوشایی که بیامید صلهای، مداومت میدادند به کاری که بلد بودند و اطاقشان -نه به سان اطاقها و کارگاههای مجلل «ورمر» و دیگر نقاشان فلاماندر- گواه زندگی مختصر و سادهشان بود؛ از روی باسمههای فرنگی کپی میکردند و اغلب -مانند خود یاسمی- توان و امکان حتی قاب کردن آثارشان را نداشتند.
***
مرحوم علیاکبر یاسمی شاگرد کمالالملک بود. پدرش تاجر متعینی بود که آرزو داشت پسرش رشته پزشکی را در دارالفنون بگذراند، اما او مخفیانه و بیاجازه پدر دارالفنون را رها کرد و رفت به مدرسه کمالالملک و مدرسه که تمام شد به تبریز بازگشت و تا آخر عمر همان جا ماند و جای دیگری را ندید. بقیه عمر را نقاشی درس داد و نقاشی کشید، از منظرههای کوچک و بزرگ تا طبیعت بیجان و تک چهره اطرافیانش. در تبریز آن روزگار کسی تابلوی نقاشی نمیخرید و او هم اصراری به فروش آثارش نداشت. زندگی شریف و آبرومند خود و خانوادهش را از راه کار فرهنگی تمشیت داد و فرزندانی برومند تربیت کرد.
یاسمی را باید از نخستین نقاشان امپرسیونیست ایرانی به شمار آورد و فضا و نور و سهولت رنگگذاری و ضربههای آزاد قلم مو در بسیاری از منظرههای کوچکی که از او باقی مانده است، گواه این امر است. رنگهای سبز روشن کاهویی و سبز تیره مایل به سیاه خاص منظرههای اوست و دو سه حیاط و کوچهای که نقاشی کرده است کاملاً حال و هوای کارهای «پیسارو» را دارد. نقاشی «کارگاه نقاش» حال و روزگار نقاشانی را بازگو میکند که اهمیت و اعتبار چندانی در جامعه نداشتند، تابلوهایشان را کسی خریداری نمیکرد. سخت و فقیرانه زندگی میکردند و تنها ارتباطشان با نقاشی اصیل و واقعی، کارت پستالهای بد چاپی بود که از اروپا میآمد. هیچ منبع و نوشتهای را درباره نقاشی نمیشناختند. چون ترجمه نمیشد و امکان سفر به خارج هم برای دیدار موزهها وجود نداشت. پرسپکتیو را بیکتاب و معلم، نزد خود آموخته بودند و جز دو سه نام مهم و مشهور، کسی را از نقاشان جهان نمیشناختند. نمایشگاهی از آثارشان برپا نمیشد و کسی هم آنها را نمیشناخت. تنها مانده بودند و بیحمایت تا به آخر هم همین طور ماندند و گذراندند.
مشهورترین و معتبرترینشان -کمالالملک- با همه ذخیرهاش -از فروش باقیمانده نقاشیهایش- تنها توانست ملک مخروبه کوچکی را نزدیک نیشابور خریداری کند و همانجا بماند تا به آخر عمرش -و از روی عکسها معلوم است چه دستگاه مختصری داشته است. چه برسد به علیاکبر خان یاسمی که در تبریز منزوی مانده بود و با سیلی صورتش را سرخ نگاه میداشت. اما همچنان کار میکرد و بازنمیایستاد.
«کارگاه نقاش» اثر مرحوم علیاکبر یاسمی، نقاشی مهمی است -اهمیت و اعتبار و چند و چونش به کنار- چون بیهیچ اشاره مستقیم و شعار دادنی، دارد حال و روزگاری را تصویر میکند که خود به تمامی لمس و حس کرده است و میتواند در پی گذشت هشتاد سال، ما را در آن شریک کند.
«کارگاه نقاش» اثر علیاکبر یاسمی (۱۳۰۲)
*این متن از شمارهی ۶ نشریهی حرفه: هنرمند، زمستان ۱۳۸۲، بخش حرفه: نقاش انتخاب شده است.
-برای دانلود و مطالعهی مقالهی «تصویر کهن تبریز» از ارسلان آقاخانی که در آن به علیاکبر یاسمی نیز اشاره شده است، اینجا را کلیک کنید.
-ایمان افسریان در مقالهی «فرم ادراکی و معانی جمعی» که در شمارهی ۵۹ منتشر شده است، به واسطهی تحلیل دو تابلوی «تالار آینه» از کمالالملک و تابلوی «کارگاه نقاش» علیاکبر یاسمی، رواج و بسط این نگاه ادراکی به طبیعت نزد نقاش ایرانی را بررسی میکند. او مینویسد «علیاکبر یاسمی نقاشیای کشیده است از شخصی-احتمالاً خودش- که در حال کپی کردن از یک باسمهی اروپایی است. این همان نسبت تصویریِ سوژه به ابژهای است که در تابلوی نقاش در کارگاهشِ ورمر یا ندیمههای ولاسکس، خود فردِ نقاش را هم به میان میکشد. من/نقاش فردی هستم که ابژهای را میبینم، من/نقاش خودم را میبینم، من/نقاش خودم را میبینم که در حال نگاه کردن به ابژه هستم.» برای مطالعه و دانلود مقاله اینجا را کلیک کنید. -ثمیلا امیرابراهیمی در مقالهی «نقاشی قاجار و تجربهی مدرنیته»، زمینههای اجتماعی-فرهنگی پیدایش سبک طبیعتگرا در اروپا و ایران بررسی کرده و سپس به توصیف زندگی و آثار سه نقاش برجستهی دورهی قاجار میپردازد: صنیعالملک، محمودخان ملکالشعرا و کمالالملک. برای دانلود و مطالعهی مقاله، اینجا را کلیک کنید. -برای مطالعهی متنی به قلم جمشید حقیقتشناس دربارهی نقاشی «قفس و پرونده» از محمد غفاری (کمالالملک) اینجا را کلیک کنید.