کتاب «از آفتابی به آفتاب دیگر: گزیده آثار منصور قندریز»، نخستین اثری است که به همت نشر «نظر» و با مقدمههایی از رویین پاکباز دربارهی زندگی و آثار منصور قندریز (۱۳۱۴-۱۳۴۴)، بیش از پنجاه سال پس از درگذشت نابهنگامش منتشر شده است.
در تاریخ هنر نوگرای ایران عموماً از منصور قندریز به عنوان یکی از سردمداران مکتب سقاخانه نام برده میشود که با مرگ زود هنگامش در ۳۰ سالگی، نتوانست در دورهی اوج این مکتب حضور داشته باشد. با اینحال نوع رابطهی قندریز با سنتهای بومی، حالوهوای محلی و عناصر تزئینی، به ویژه در قیاس با آثار مکتب سقاخانه، مورد پرسش و محل بحث و نظر بوده است. چاپ کتابی از آثار در دسترس او (که متأسفانه چنانکه در کتاب اشاره میشود هنوز کامل نیست) امکان این را فراهم میکند که قندریز را در سیر جستجوهای خلاقانهاش فراتر از اشارههای گذرا به سقاخانه و آثار مربوط به آن دوره (که در واقع حدود ۳ سال از کارنامهی کوتاهش را در بر میگیرد) بشناسیم و مجموعهی کاملتری از آثارش را مشاهده کنیم.
قندریز در هنرستان هنرهای زیبای تهران آموزش میبینید و بهترین آثارش در این سالها تکچهرههای خودش و خواهرش بودند که روحیهی نوجویی او را در برخوردی سالم با شیوهی امپرسیونیستی نشان میدهند. بعد از اتمام هنرستان به تبریز باز میگردد و با مداقه بر زندگی و هنر روستاییان آذربایجان، و نیز علاقهی او به اشعار، قصههای عامیانه و اسطورههای کهن آثاری خلق میکند که درونمایهای از پیوند انسان با طبیعت دارند. در این دوره مطالعهاش به سنن نقاشی چینی و ایرانی بخشهای خالی و پُر را بر سطحی تقریباً یکنواخت به گونهای سامان میداد که فرم و فضا، در عین تباین، مکمل یکدیگر به نظر آیند. او تلاش میکند واقعیت و خیال را درهم آمیزد و شاید بارزترین درستاوردهای قندریز در این سالها، نگارهی آدمهایی است که با برخوردی آزاد، بدویتی را القا میکنند. آدمهای او غالباً با قامتی بلند و سری کوچک و جامگانی کمابیش شبیه پوشاک روستاییان نقاشی شدهاند. در گام بعدی و زمانی که به تهران میآید قندریز به نقاشیها و نقشمایههای ایرانی روی میآورد. در این سالها قندریز به خردگرایی مدرنیستی کشش پیدا میکند و تحت تاثیر نقاشان مدرنیستی چون ماتیس و پیکاسو قرار میگیرد و آثارش بعد نمادین پیدا میکند. اقامت در تهران، تحصیل در هنرکدهی تزئینی و جو هنری تزئینی_انتزاعی که در بیینالهای اول و دوم تهران بارز بود بر او اثر میگذارد. روحیهی شاعرانه تا حدی به کنار میرود و نقشمایهها و شکلهای هندسی در ساختاری انتزاعی به کار گرفته میشوند؛ آثاری که همزمان با موج سقاخانه شکل گرفتند.
حجمِ کم این کتاب بازتاب عمر کوتاه قندریز است و آن دسته از آثار قندریز که به دورهی سقاخانهای او تعبیر شدهاند، تنها در ۲ سال پایانی زندگیاش خلق شدند. به نوعی تقلیل او به سقاخانه نیز محصول همین واقعیت است که کارنامهی هنری قندریز در سقاخانه به پایان رسید و به همین دلیل نمیتوان گفت که او چه مسیری را در پیش میگرفت. رویین پاکباز در مقدمههایش میکوشد که قندریز را از همنامی با سقاخانه خارج کند و کارنامهی هنریای فراتر (یا حداقل جدا از) این مکتبِ خاص برای او قائل شود. اما علیرغم نکات مهمی که پاکباز در این مورد ذکر میکند، مشکل به نظر میرسد که بتوان قندریز را در ۲ سال آخر عمرش، از سقاخانه جدا کرد و از قضا دو تابلویی که یکی از قندریز و دیگری از مسعود عربشاهی در مقدمهی کتاب با هم قیاس شدهاند تا تفاوت قندریز با سقاخانه را نشان دهند، بیشتر شباهت آنها را آشکار میکنند؛ هرچند که خود مسعود عربشاهی در مرز بین سقاخانه و نقاشی آبستره حرکت میکرد و به آن معنای حداکثری که زندهرودی و تناولی را سقاخانهای مینامیم، جزو این مکتب نبود.
اما ورای این جنس بحثهای تاریخِ هنری، چاپ کتابهایی از این دست که امکان مواجهه با هنرمندان را بیرون از روایتهای خطی تاریخِ هنری و دارای سرگذشت منحصر به خود فراهم میکنند، اتفاق مهمی است که به گسترش شناختِ کوششهای خلاقانهی هنرمندان ایرانی در گذشته و حال میانجامد و مواد پژوهشی و آموزشی این حوزه را غنیتر میکند.
گزیده آثار: