نوشتهی شهریار توکلی؛
میتوانم سالهای دور جوانیام را با صدای شجریان دورهبندی کنم. مثلاً میتوانم برایتان بگویم از آن ماه تا آن ماه گرفتار کدام نوارش بودهام و از فلان فصل تا فلان فصل، آغشتهی کدام.
شجریان برای جوانیِ ما صدایی نبود که از اعماق تاریخ موسیقی سنتی و از آرشیو و گلها به دست رسیده باشد. او صدای همعصر ما بود، صدای زمان حال که شانس بزرگ شدن در کنارش را داشتیم.
برای ما نوآمدگان به دنیای هنر، هر کاست جدیدی از او نورافکنی میشد به عالم ناآشنا و مبهم موسیقی سنتی که آرام آرام داشتیم اسم و رسم آدمها و گوشه و پسگوشههایش را میشناختیم.
در دههی همهچیز حرامِ ۶۰، صدای شجریان جزو معدود انتخابهای مجاز و موجود در سطح شهر بود.
به میانجیِ صدای او از در و دیوار بیرونیِ شهر، سعدی و حافظ و مولوی میریخت. در مغازهها، رستورانها، بازارها، اتوبوسهای جادهای، وسط مراکز تجمع و نمایشگاههای عمومی، توی اتاقهای موکتپوش و گلداندار ادارات دولتی، حتی در بلندگوهای شهربازی و لوناپارک، و حتی در پادگان آموزشی قوشچی.