«فراتر از تطبیق: تصویر، متن و و روش» نوشتهی ویلیام. جی. تی. میچل است. مهدی حبیبزاده آن را به فارسی برگردانده است.
برای دریافت مقاله روی گزینهی خرید کلیک کنید.
برای مطالعهی سایر مقالات ویلیام، جی. تی. میچل اینجا را کلیک کنید.
بخشی از مقاله :
در کتاب شمایلشناسی: تصویر، متن، ایدئولوژی تلاش کردم نشان دهم که چرا فیگورهای بیانیِ رایجی که در تمایزگذاری بین بازنمایی زبانی و بازنمایی بصری به کار میروند. (زمان و فضا، قراردادیبودن و طبیعیبودن، گوش و چشم) نمیتوانند یک بنیان نظری پایدار برای سامانبخشیدن به مطالعات تطبیقیِ کلمات و تصاویر فراهم کنند. در آنجا همچنین سعی در طرح شیوههای عملکردی برای این فیگورهای بیانی به منزلهی مسیرهایی ارتباطی بین مرزهای نشانهشناختی، زیباییشناختی و فرمالیستی داشتم.
ویلیام. جی. تی. میچل در مقالهی حاضر به ترسیم برخی استلزامات عملی و روششناختی میپردازد. استلزاماتی که نتایج فوقالذکر در مطالعهی کلمات و تصاویر به دنبال دارند. من در اینجا بهویژه دلمشغول پرسشهایی مربوط به کارکردهای آموزشی و تربیتی هستم. پرسشهایی از این دست که در عصر «چرخش تصویری» و سیطرهی وجه بصری، چگونه باید به آموزش ادبیات و تحلیل متنی بپردازیم؟ چگونه میتوان به آموزش «تاریخ هنر» پرداخت. وقتی که هویت و سرشت متمایز «هنر»، دقیقاً همان چیزی است که دیگر نمیتوان مسلم و بدیهی فرضش کرد؟ در یک دوره یا برنامهی آموزشی و یک حوزهی مطالعاتی که در پی برقراری پیوند میان مرزهای جابهجاشوندهی بازنماییِ زبانی و بصری است، به دنبال چه چیزی میتوان بود؟
اولین هدفم در مواجهه با یک دورهی آموزشی که معطوف به برقراری پیوند میان تصاویر و متون است. همواره آن بوده که با موضوع فوق فقط بنا به وجوب و ضرورت ناگزیرش روبهرو شوم. یک دورهی تاریخگرایانه که به «هنرهای تطبیقی» اختصاص دارد و به مقایسه و تطبیق (مثلاً) نقاشی کوبیستی با شعرهای اِزرا پاوْند ، یا شعرهای جان دان با نقاشیهای رمبرانت میپردازد، دقیقاً آن چیزی است که بهنظر لزوم و ضرورتی ندارد. و یا ضرورتش عمدتاً از سوی ساختار اداریِ دانش تحمیل شده است…