فرهاد مشیری

همچون جهیزیه‌ی عروس زشت و بدقواره / مازیار اسلامی

بخشی از متن:

نظريه، خود شكلى از كنش است. شكلى از پراكسيس اجتماعى ـ سياسى. بنابراين بى‌جهت نيست كه در اين فضاى متنوع توليدات هنرى، در نهايت آنچه برخى از آن‌ها را متمايز و شاخص مى‌كند، نه رابطه‌ی مستقيم اثر يا مؤلف با وضعيت، بلكه در وهله‌ی نخست تصديق آن زير نگاهى ديگر است. نگاهى كه مشروعيت و حقيقتش را از اصول بديهى (axiams) نظريه كسب مى‌كند. نقل قولى از آدورنو، اصطلاحى از لاكان، مفهومى از دلوز و قطعه‌اى از بارت همچون تأئيديه‌اى‌اند بر آنچه كه مستقيماً پتانسيل تغيير و شوک را ندارد. حالا آن صورت‌بندى تئورى در خدمت پراكسيس سر و ته شده است. و اين آثار هنرى‌اند كه براى بقا و ديده شدن بايد تأیيديه‌ی چند مفهوم كليدى در چند نظريه‌ی توى بورس را كسب كنند.

صنعتِ دلوز، بارت، ژيژك، دريدا و… صنعتى پرسود است. در همه‌جا ـ انبوهى از مقالات شبه‌نظرى مكانيكى كه درصدد توضيح محصولات هنرى براساس چند مفهوم نظرى‌اند. سكه‌ی رايج در عرصه‌ی نقد است. تلفيقى غيرخلاقانه و مكانيكى از كتابى كه هفته‌ی پيش خوانده‌اند و فيلم يا نمايشگاهى كه شب قبل ديده‌اند. پيوندى كاملاً حادثى و تصادفى كه البته مضحك بودن ذاتى‌اش در فضاى اينجا، و در كاتالوگ نوشته‌هاى گالرى‌هاى باكلاس تهران رقت‌انگيز هم مى‌نمايد. گويى مسير موفقيت هنرى از راسته‌ی كتابفروشى‌هاى انقلاب و ترجمه‌هاى بارت، دريدا و ژيژك مى‌گذرد. نشانه‌اى از درونى نشدن نظريه و فاصله و شكاف عظيمى كه ميان نظريه و كاربرِ آن وجود دارد. شكافى كه البته واجد اشارات فرصت‌طلبانه هم هست. در نوشته‌ی منتقدان ـ دلالان هنرى كه براى قالب كردن آثار بنجل داخلى به بيوه‌زنان صاحب ارث بورلى هيلز، يا مديران بساز و بفروش برج‌هاى دوبى با مهارت ميان فرهاد مشيرى و آدورنو بندبازى مى‌كنند. مسئله‌ی مجله‌ی هنرى و منتقد ـ دلالان هنرى‌اش كه با سوءنيت از آسانسور آدورنو و بديو بهره مى‌گيرند تا مشيرى را بالا بكشند.

بيمارى ترجمه در قالب تأليف ظاهراً يكى از راه‌هاى ميان‌بر متفكر شدن در ايران است. و در دو دهه‌ی گذشته بسيارى را به شهرت رسانده است. همان‌هايى كه انواع و اقسام كتاب‌هاى چندصد صفحه‌اى در باب انواع و اقسام نظريات عالم مى‌نوشتند. اما هنگامى كه كار به نگارش يك مقاله‌ی ۵۰۰ كلمه‌اى درباره‌ی امرى انضمامى مى‌كشيد، به لقوه زبانى از نوع لفاظى و انشاءنويسى و بيان احساسات شاعرانه دچار مى‌شدند. همان‌ها كه مى‌توانستند درباره‌ی هيدگر، دريدا و ديگران چند صفحه بنويسند، اما درباره‌ی يک اثر ايرانى قادر نبودند ۳۰۰ كلمه‌ی به‌درد بخور بنويسند. …

سبد خرید ۰ محصول