«تهران: همواره موقت زیستن» عنوان یادداشتی از باوند بهپور پیرامون شهر تهران و تنوع ساکنان آن است. بهپور تهران را در تضاد همیشگیاش با شهرستان بررسی میکند. چه ویژگیهایی این شکاف را شکل دادهاست و زندگی کردن در پایتخت چه مزیتی بر شهرستانی بودن دارد؟ نویسنده با بررسی تجربهی زیسته ساکنان شهر تهران از ابعاد گوناگون موقتی بودن شهر تهران را تشریح میکند.
بخشی از مقاله:
دربارة تهران نوشتن آسان است، هرچه دربارة شهر بزرگ بگويي صحيح است.
در شهرستان از كلمة شهرستاني متنفر بودم. حس ميكردم اهالي مركز براي تحقير شهرستانيها به آنها ميگويند شهرستاني. از نظر خودمان، شهرستان از توابع استان بود. مركز استان كه شهرستان نبود. اگر به كسي كه از فسا يا آباده به شيراز ميآمد ميگفتند شهرستاني، حرفي نبود. انگار عنوان پايتخت برايشان كافي نبود داشتند ما را هم كوچك ميكردند. حالا به جبران اين توهين، شيراز و اصفهان و برخي شهرهاي بزرگ ديگر خود را در عنوان پايتخت شريك كردهاند: پايتخت فرهنگي، پايتخت هنري، … . همگان دوست دارند روي تخت بنشينند نه روي زمين.
هنگامي كه زندگيمان را نميفهميم به تاريخ رجوع ميكنيم و جغرافيا. يا نگاه ميكنيم ببينيم ديگران چهطور زندگي ميكنند يا برميگرديم ببينيم خودمان چه طور زندگي ميكرديم. براي حرف زدن دربارة تهران سراغ عكسي ميروند كه سبيلهاي ناصرالدينشاه در آن مشخص باشد. اما تصور تهران اساساً برپاية مقايسة جغرافيايي شكل گرفته. در قياس با شهرستان، از يك طرف. درقياس با تصوري بيربط از اروپا، از طرف ديگر. تهران بند ناف خودش را با دندان جويده است، مركزش چيزي دربارهاش نميگويد.
اهميتش در گستردگي سطحي است كه اشغال ميكند. شهري كه خيلي وقت است كه هست اما همچنان موقت. اهالياش موقتاند. يا قبلاً آنجا نبودهاند يا ميشود كه بعداً آنجا نباشند. از آنجا ميشود رفت خارج يا تبعيد شد به شهرستان يا هرزماني بازگشت به هركجا. تهران شهر گذشته نيست، شهر اكنون است. قبل و بعد ندارد. شهرِ ادامهدادنِ ناگزير است. در تهران، هميشه هركسي، تعداد معيني سال است كه دارد در تهران زندگي ميكند. تهران در قياس با شهرستان است كه معنا ميدهد. تاكسيبارهاي روستاييان به خودروهاي شهرنشينان معنا مي دهند.
پیشنهاد مطالعه: مقالهی «ضمیر ناخودآگاهِ هنر مدرن ایران» به قلم باوند بهپور