1. آقای لُرد ولدمورت، سیاهترین جادوگر دوران و دشمن شمارهیک هری پاتر، «جان»اش را به هفت تکه تقسیم کرده بود و هر تکه را جایی دور از چشم اغیار پنهان کرده بود و اینجوری یک جاودانگی نسبتاً خوبی برای خودش دستوپا کرده بود، که خیالش راحت باشد با تباهشدن هرکدام، جایی، «جان» دیگری هست که جانش بخشد.
2. آقای رولان بارت معتقد است آنچه عکس تا ابد بازتولیدش میکند، تنها یک مرتبه رخ داده است: عکس به لحاظ مکانیکی، چیزی را تکرار میکند که به لحاظ وجودی قابل تکرار نیست. آقای رولان بارت در اتاق روشن یک نسبت کموبیش غیرقابلگسستی بین «عکس» و «مرگ» برقرار میکند، بین مفهوم «ازدسترفتهگی» و عکاسی به مثابه ابزاری برای ثبت همه چیزهایی که دارند پیوسته از بین میروند، مثل زمانِ حال.
3. دعوا بر سر مالکیتِ فحواییِ عکس، دعوای کهنهایست. این که مالکِ قطعهعکسی که از یک بندهخدایی اخذ شده، از آنِ عکاس محترم است یا اُبژه. این جدال کهنه را بگذارید کنار مسئله تعدد و تکثیر تا قضیه پیچ بیشتری بخورد. تا قبل از دوران انفجاریِ کنونی، عکسها دچار مسئله کمیت بودند به هرحال. یک تعداد محدودی از هر عکس چاپ و منتشر میشده و قابل پیگیری و شمارش هم بوده. از یک جایی به بعد، از وقتی غولی به نام اینترنت رفت نشست کنار غولی به نام عکاسی دیجیتال، عکسهای عمومی و خصوصیمان شهره شهر شدند و گاهوبیگاه، سوزاندند و آباد کردند و نشستند کنار هزار و یک غریبه و هزار کارِ نکرده ازشان برآمد. در کسری از ثانیه تکرار شدند در هزارجا. هر کسی از ظن خود آمد و توضیحی و تفسیری نوشت، اسمش را اصلاً حک کرد گوشه کادر. عکسها دو راه بیشتر نداشتند، یا آنقدر مشهور باشند که کسی نتواند به سهولت خودش را پدیدآورنده آنها جا بزند، یا هم که دلشان را خوش کنند که اصلاً «گرفته» شدهاند به نیتِ دیدهشدن، زیاد هم دیدهشدن، پخششدن اصلاً.
4. در «عصر رسانههای نوین» عکسها از عکاسها پیشی گرفتند. راه خودشان را میروند. خیلی نمیمانند در قید و بندهایی که عموماً بر دستوپایشان بسته میشد پیش از این. فراموشمان میکنند و زندگی جدید خودشان را آغاز میکنند. بیکه پشتِ سرشان را نگاه کنند. رسانههای نوین عکسها را هم بیوفا کردند، راستش.
5 . آمار تولید و تکثیر محتوای تصویری در وب، لحظهافزون است. عکسها بیخیال و بیتوجه از جلوی چشمهای ما رژه میروند. خودمان را ول کنیم میبینیم کمکم آداب عکسدیدنمان هم عوض شده، در کسری از ثانیه کلیک میکنیم به نیت دیدن عکس بعدی. چند وقتی است جماعت صاحبنظر به این فکر افتادهاند قابلیت جستوجوی محتوایی بگذارند روی عکسها. که مثلاً بشود شما دنبال لنگهکفش بگردی در این خیل میلیاردی عکسهای موجود. یا همین امکانِ «تگ»کردن در فیسبوک، اسم آدمی را بزنی و هرچه عکس از ایشان موجود است، در هر شرایط و موقعیتی، به یکباره، یکجا، تماشا کنی. «رسانههای نوین» همه را دردسترس کرده.
6. راستش را بخواهید «رسانههای نوین» رسالت عکاسی را تقویت کردهاند. تکثیر عکسها، تکثیر غیرقابلشمارش عکسها دقیقاً در راستای مفهومِ عکاسی است. در راستای جدال با مرگ، با فراموشی. با این تفاوت که هرچند شمار بسیاری از عکسهای «خوب»، در کالبدی سبُک و غیرملموس، در جایی ناموجود قرار میگیرند (به این سبب نگران میشویم، طبیعی است) و چاپخانهها هنوز از نامیراییِ عکسهای چاپشده در مقابل عکسهای ذخیرهشده به هیئت «فایل» میگویند، اما در مقابل، عکسها «جان» لحظهها هستند که به تعداد نامعلومی تکثیر میشوند و در گوشهکنار دنیا جا میگیرند، تا هیچ تصویری، هیچ لحظهای برای ابد «پاک» نشود، نمیرد.
7. یک قصهای بود درباره جهانی که در شرف نابودی بود و هر آدمی از آدمیان رؤیایی میدید از جهانِ آینده و کارِ قهرمانان ماجرا این بود که رؤیاهای پراکنده آدمهای کره زمین را کنار هم بچینند، پازلی بسازند از قطعههای پراکنده در جهان، که با آن بشود روزگار آینده را کامل ساخت. فیالواقع، یک روزی اگر قهرمانانی پیدا بشوند که بخواهند چهره امروز زمین و مردمانش را بازسازی کنند، همین عکسها و فیلمهای روزمره و آماتوری و پخششده در سرتاسر دنیا، بدجوری به دادشان خواهد رسید.
+ نوشته شده در چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 14:15 توسط رامین بیرقدار