45
نامهای از حسامالدین رضایی
خانم دو ووارن که آماده خروج از این در بود، به شنیدن صدای من سربرگرداند. با دیدنش به چه حالی افتادم! میپنداشتم که سر و کارم با پیرزنی پرهیزکار و ترشرو خواهد بود. من نیز که ابتدا نام تو را در میان کتابهای پدرم دیدم، پنداشتم با متفکری خودپسند که کارش تنها نسخه پیچیدن برای تمدن و بشر است سر و کار خواهم داشت. تا اینکه اعترافات ات را خواندم و دانستم که روسو نه آن است که من تصور میکردم.