پیش در آمد این مقاله مروریست بیش و کم گذرا بر کار نوشتاری و فیلمسازی مصطفی فرزانه، و بیش از آن دربارهی محیطی که کمکاری و انزوای او را سبب شد، و نشانههایی که باید از این سوی و آن سوی فراهم کرد و کنار هم چید تا از درون آن شاید۔ بتوان به تصویری اگر نه کاملا واضح، دستکم واقعی از او دست یافت. شناخت فرزانه، شناخت گرایشی از روشنفکر اصیل و منزوی ایرانیست که - به گفتهی خودش جز «عصیان» وظیفهای برای ادبیات نمیشناسد و از دزدان چراغ به دست نیست که برای راه باز کردن از فوت کردن شمع دیگران شروع میکنند.
برای نوشتن این متن کتابهای او را دوباره خواندم، و رمان خانه و چند مطلب از مجموعه مقالاتش، یعنی زبان سرخ (۲۰۰۸) را برای نخستین بار کوشیدم چون زبان نویسنده صریح و بیتعارف باشم، و آرزوی او را بر آورم:
«امیدوارم روزی برسد که فرزندان گله مند (به حق) ما به بررسی کمبودها و ناشایستگی های نسل ما بپردازند.» نمی دانم من از آن دسته فرزندان ام یا نه، اما پیش از هر گله و شکایتی، و بررسی هر کمبود و شایستگی، لازم است در حد این مقاله تکههایی از این پازل را کنار هم بچینیم، شاید دست کم بخشی از تصویر این گرایش روشنفکران ایرانی در گسترهی جغرافیای تاریخیشان در ایینهای راست نما افتاد. شاید روزی جایی این داستان را دنبال گرفتیم. شاید هم باقی کار افتاد بر عهدهی دیگران.