نقاش چه بسا بگوید که در فکر آن است که آیا کارش را "درست" انجام داده است یا نه. ولی اگر فقط درک کنیم که او از این کلمۀ کوچک و متواضعانۀ "درست" چه منظوری دارد آنگاه پی خواهیم برد که هنرمندان به راستی چه چیزی را دنبال میکنند.
به راستی چیزی به نام هنر مطلق وجود ندارد. فقط هنرمندان وجود دارند. مردان و زنانی که از نعمت یک استعداد کمیاب برخوردارند. استعدادی که میتواند شکلها و رنگها را به گونهای آرایش دهد و تعادل بخشد که "درست" باشند. – و باز هم نادرتر – کسانی که از آن استواری و کمال شخصیت بهره دارند که هرگز به راهحلهای نیمبند رضایت نمیدهند. آنها با طیب خاطر از هرگونه جلوهگری کمال و سده و کامیابی سطحی درمیگذرند.
التزام ریچارد دیبن کرن در جهتگیریهای غیرمتداولش همواره "درست" نقاشی کردن بود. وفاداری دیبن کرن به جنبههایی از سنت هنر مدرنیسم اروپایی – بهویژه دستاوردهای سزان، ماتیس و مندریان – و نیز انتخاب خط سیری معابر با جریانهای پیشتاز، باعث شد که اغلب منتقدان آمریکایی او را نقاشی کالیفرنیایی بنامند. برخی نیز او را هنرمندی با بینش محدود معرفی کردند. اما با گذشت زمان، ارزشهای خاص و متفاوت او مورد توجه قرار گرفت. با توجه به تواناییهای دیبن کرن این امکان وجود داشت که او همانند برخی از همنسلانش با یکی از حرکتهای پست مدرنیستی همگام شود. اما او آگاهانه در راه خویش باقی ماند. در آخرین صحنۀ نمایش هنر مدرنیسم نقش اول را بازی کرد. و در لحظهای که این سنت به پایان خود میرسید آن را در آغوش کشید.
در این جستار کوشیدهایم با دو مقالهی "کشمکش در زیر آرامش" به قلم رویین پاکباز و "واقعیت: فشرده، دیگرگون، کژنما" نوشتهی فاین، به دغدغههای تصویری ریچارد دیبن کرن بپردازیم.
در مقاله نخست مروری بر زندگینامه و دورههای مختلف کاری ریچارد دیبن کرن (1922-1993) داشتهایم. این نوشتار همراه است با شرح زمینههایی که منجر به شکلگیری هر یک از دوران زندگی هنری او شده است. نگارنده این کار را به کمک تحلیل نمونههایی از نقاشیهای مربوط به دوران مختلف کاری او انجام میدهد.
در متن بعدی ابتدا به تبیین شناخت نقاشی بازنمایی در کار دیبن کرن پرداخته شده است. شناختی که به درکی عمیق برای تبدیل نشانههای بصری به هنر در آثار وی منجر شد. در گام بعدی نگارنده به چگونگی وسعت یافتن نگاه دیبن کرن که موجب بالا رفتن درک او از دنیای نقاشانه شد، میپردازد.