حسینعلی ذابحی سعی کرده است هنر خود را با زندگیاش همراه کند. روح این هنرمند از منبع عظیم "زندگی" تغذیه میکند. خود را متفاوت با سایر مردم احساس نمیکند. در میان آنها میرود. به آنها نگاه میکند. مانند همان مردم کوچه و خیابان حرف میزند و شوخی میکند. در میان آنها زندگی میکند. گاهی مینویسد. تدریس میکند. به ضعفها و قوتهای خود آگاه است و آنها را پذیرفته است. به قول خودش: «خب همینم که هستم».
حسینعلی ذابحی دغدغههای فکری و تصویری خود را با مسائل عرفانی و فلسفی میآمیزد. اهل حضور در جوامع، سروصدا و تبلیغ نیست و بسیار بیتکلف نقاشی میکشد. این هنرمند برخلاف بسیاری از هنرمندان معاصر درگیر مسائل مد روز و باب طبع محافل هنری نیست. هنر او، در واقع محصول تجربهی زیستهاش میان همان مردم کوچه و خیابان، در ترکیب با دغدغههای فلسفی و عرفانیاش است.
در این جستار، طی یک گفتگو با حسینعلی ذابحی تحت عنوان "خب همینم که هستم"، مقالهی "ناقوس هنر" که گزیدهای از نوشتههای شخصی این هنرمند است و متن "اگر عاشق نباشی آموختنی نیست" نوشتهی محمدابراهیم جعفری، کوشیدهایم با زوایای متفاوت ذهنی این هنرمند معاصر بیشتر آشنا شویم.
در گفتگو با حسینعلی ذابحی علاوه بر آشنایی مختصر با زندگی شخصی او، به بررسی زوایای تصویری مختلف این هنرمند و ذهنیات او پرداختهایم. در متن "ناقوس هنر"، با گردآوری برخی دستنوشتههای شخصی وی، به عنوان یک هنرمند معاصر، تلاش کردهایم برخی دغدغههای فکری و تصویری او که همواره در آثارش آنها را با تمایلات فلسفی و عرفانی میآمیزد، در اختیار علاقهمندان قرار دهیم. در متنی دیگر، محمدابراهیم جعفری، به عنوان معلم دورانِ هنرستانِ ذابحی، با ذکر خاطرهای از حسینعلی ذابحی در اولین روزِ دوران آموزگاری خود، در عین حال که او را نقاشی بیتکلف معرفی میکند، بر ذات نقاشِ وی نیز تأکید میکند.