7
پنجرهی بسته: کیچ KITSCH
کیچ از قرار معلوم در برابر پدیدهای به نام آوانگارد ظهور یافت، یا حداقل در کنار آن واجد معنا شد. اما اینکه چنین چیزی تبدیل به عرصه عمومی و اصلی خلق و ارائه هنر شود شاید برای کمتر کسی قابل پیشبینی بود. کیچ به قدری فراگیر شده که گویی اصلاً وجود ندارد و اتفاقاً نفوذ و همهگیری خود را از چنین وجهی میگیرد. حال گرایش جامعه ما به کیچ در غیاب آوانگارد، موجب شگفتی و دست کم محل پرسش است. کیچ از سر و روی ما بالا میرود و در آن غوطه میخوریم؛ و البته به خوبی نیز به شعار مبتدل اطراف ما مثل ماشینیسم، شهرنشینی و جامعه مصرفی و... جواب میدهد.
کیچ همان فضای به ظاهر قابل فهم، آزاد و ملموسی است که میخواهد به صراحت، فیالفور و ارزان، لُب مطلب را بگوید؛ تکرار رخدادی که یک بار در تاریخ (زمان و مکانی خاص) رخ داده و بدور از شرایط تاریخی و عنصر تجربه جهان و تجربه اثر، بارها و بارها در زمانها و مکانهای مختلف رخ میدهد؛ دستاندازی صرف به نتایج. اگر تعریف و ماهیت سردستی کیچ، استفاده (یا سوءاستفاده!) از دستاوردهای آوانگارد (با جریانهای اصیل و به روز) باشد، باید گفت که حتی هنر به اصطلاح آوانگارد و سطح بالای ما، چیزی جز کیچ نیست. اگر نقش خود هنرمندان و جامعه هنری را در پدیدآوردن و بروز چنین معضل و وصله ناجوری کمرنگ نکنیم، اما گفتنی است که این ساختار (فرهنگی، اقتصادی، فکری، سیاسی و...) جامعه ماست که هر چیزی را به کیچ تبدیل میکند و خواهد کرد.