ریچارد دیبن کرن Richard Diebenkorn برای خلق آثار بازنمایی خود به قابلیتهایی متفاوت از آنچه در آثار انتزاعی لازم میآید احتیاج داشت. میتوان برای عناصر حاضر در یک اثر بازنمودی همانندهای بیواسطهای در جهان مرئی یافت. حال آنکه در یک اثر انتزاعی چنین نیست. سرچشمههای خودآگاه یا ناخودآگاه یک اثر انتزاعی در دل آن نهفتهاند، و بیننده برای درک اثر، آن را با اشیاء خارجی قیاس نمیکند.
دیبن کرن سخت رنجیده خاطر شد وقتی منتقدان این طور القاء کردند که او «صرفاً از عناصر بازنمودی برای نمایش دادن تصوراتش دربارهی نقاشی استفاده میکند... یکی از مهمترین دلایلی که او به نقاشی بازنمایی روی آورد این بود که میخواست ایدههایش را بپروراند. و براساس آنچه میبیند آنها را تغییر داده و اصلاح کند.» پس میتوان آثار تصویری او را، لااقل تا حدی، بازنمایی به خاطر بازنمایی دانست. وی این شیوه را از سال 1955 تا 1967 – بین دو دورهی نسبتاً طولانی نقاشی انتزاعی – به کار گرفت. نقاشی بازنمایی به او کمک کرد تا درکی عمیق و اساسی برای تبدیل نشانههای بصری به هنر بیابد.
نوشتهی حاضر سعی دارد جایگاه این شناخت را در کار دیبن کرن تبیین کرده و چگونگی وسعت یافتن نگاه وی را توضیح دهد. چگونه بود که بازنمایی جهان مرئی درک دیبن کرن را از دنیای نقاشانه بالا برد؟ اهمیت پدید آوردن نقاشیها، طراحیها، اچینگها و لیتوگرافهای تصویری برای او چه بود؟ هنر بازنمایانه او با گذشت زمان چگونه متحول شد؟ موضوعها، وسایل و مواد کار او چه تغییراتی کردند؟ و این همه چگونه بر هنر انتزاعی بعد از آن تأثیر گذاشت؟
ادوارد هاپر E. Hopper ، کاوشگر جدی و بیپیرایهی امور معمولی، یکی از سرمشقهای دوران جوانی دیبن کرن بود.
در یکی از نقاشیهای نخستین دورۀ تصویری دیبن کرن به نام Palo Alto Circle، هندسه و نوری «هاپر – گونه» حاکم است. تأثیر قوی این عوامل، البته به شکلی شخصیتر، در آثار تصویری بعدی دیبن کرن نیز دیده میشود. نور نقاشی شده و ساختار هندسی در حرکت او به سوی انتزاع، نقشی محوری دارند و نور، بیشک از عوامل مهم در پیوند آثار بازنمایی و انتزاعیاش به شمار میآید.
خویشاوندان هنری دیبن کرن در طی سالیان، بسیار گسترش یافتند. ماتیس، سزان و مندریان (که تأثیرش بویژه در آثار انتزاعی متأخر دیبن کرن مشهود است)، به هاپر اضافه شدند. منتقدان و نیز خود دیبن کرن غالباً از این هنرمندان به عنوان اسلاف هنریاش یاد میکنند. برخی معتقدند بنار Bonnard نیز بر او تأثیر داشته. هر چند از وی کمتر نام برده میشود.
رنگگذاری لکهای و خطوط پرپیچ و خم کارهای بنار بیتردید در شکلگیری هنر او مهم بودهاند. به نظر میرسد تکچهرههای فیوم [در مصر]، ترکیببندیهای منسجم جوتو، و روانی نقاشانۀ مانه نیز بر او تأثیر داشتهاند. زیرا در همهی آنها رویکردی سنجیده و ابداعی مشاهده میشود.
تمایل دیبن کرن برای نمایش جهان مرئی و نیازش به آفرینش فرم، در هنر بازنمایانهاش به هم میپیوندند. او در پاسخ به سؤالی در مورد تغییر نحوۀ تفکر و مشاهدهاش و تأثیر آن بر تغییر منش وی از بازنمایی به انتزاع میگوید: «من عمل دیدن را چیزی ثابت فرض میکنم... در این معنا، تغییری در ادراک بصریام روی نداده است. اما خود یک اثر هنری برای انسان همواره در حال تغییر و تحول است و همین باعث راهیابی مفهوم به اثر میشود... من نحوهی مشاهدهام را تغییر ندادهام، صرفاً چیزهای متفاوتی را دیدهام.»
برای دریافت مقاله روی گزینهی خرید کلیک کنید.
برای مطالعهی بیشتر پیرامون "ریچارد دیبن کرن" اینجا کلیک کنید.