«مقصود من از «کار روشنفکری» گونهای فعالیت فکری است که سه ویژگی اصلی داشته باشد: الف) موجب گسترش مرزهای بیان در گفتمانی شود که فعالیت فکری به طور عمده در چارچوب آن صورت میپذیرد. ب) موجب ارتباط آن گفتمان با گفتمانهای دیگر شود. ج) رابطهی گفتمانهای مورد بحث را با شبکهی تودرتوی قدرت (به معنایی که مورد نظر میشل فوکو بود) دقیق و روشن بیان کند.» این جستار در پنج بخش تنظیم شده است که بابک احمدی میکوشد در آنها به دو پرسش مهم بپردازد: نخست آنکه چرا در دههی 1340 شمسی در فضای فرهنگی ایران کارهای روشنفکرانهی جدی و نوآوریهای چشمگیری در گسترهی گفتمانهای گوناگون شکل گرفتند؟ و دوم آنکه قدرت و ضعف این کارهای روشنفکرانه چه بودند؟ نگارنده نخست دربارهی ضرورت کاربست رویکرد انتقادی در کار روشنفکرانه سخن میگوید و سپس به مفهوم فرهنگ و اهمیت نقش زبان در معنادهی به چیزها و رویدادها، و نسبت آن با فرهنگ میپردازد. به گمان او دستاردهای فرهنگی دههی 40 موجب دگرگونیِ بنیادینی در محیط فرهنگیِ ایران شد. او آشنایی و تعامل با فرهنگ غرب پس از مشروطه را از مؤثرترین عوامل این دگرگونی میداند. او تلاش میکند بر این اساس شکلگیری مدرنیسم هنری و فکری ایران را تبیین کند و چهرههای این جریان در فضای روشنفکری ایران در طی دهههای 20 و 30 را معرفی کند. نگارنده با این مقدمات به دههی 40 وارد میشود و میکوشد با کاویدن عوامل گوناگون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، زمینههای شکلگیری جریان روشنفکری در این دهه و تجسد آن در فضای فرهنگی این دوره را توضیح دهد و نمایندگان این جریان در میان شاعران، اهل قلم و هنرمندان را معرفی کند.