هنر جدید بهمعنای امروزیاش در ایران پیشینهی چندان غنی و پرطنینی ندارد. راهی متفاوت طی کرده است که بهگمان ما قیاس نعلبهنعلِ آن با غرب ما را به جایی نمیبرد. بارقههایی اینجا و آنجا با افرادی شکلگرفته است. مارکو گریگوریان و مسعود عربشاهی گروه آزاد را اوایل دههی پنجاه بنیاد نهادند و هنرمندانی همچون پرویز تناولی، منیر فرمانفرمائیان و مرتضی ممیز و چند تن دیگر، گاهوبیگاه چه در هیئت عضوی دائمی و چه میهمان، این گروه را همراهی کردند تا بهزعم خودشان قیود را کنار بگذارند، مفاهیم و مضامین را درهم بریزند و طرحی نو دراندازند. سنتشکنی خواست این هنرمندان بود، گرچه چندان تعریف روشنی هم از نیات خود نداشتند. آشور بانیپال بابلا هنرمند دیگری بود که در سال 1356 با عکسهایش در گالری ثریا معیارهای بهاصطلاح اخلاقی را کنار گذاشت و تابوشکنی کرد. اما فارغ از این هنرمندان و ذوقورزان، تنها جریانی که مستمر، از سال 1346 تا 1356 یازده دوره ادامه پیدا کرد جشن هنر شیراز بود تا امکانی باشد برای نمایش آخرین و نوترین کارهای هنرمندان بزرگ جهان. موسیقی و سینما و تئاتر و رقص، اجرا و نمایش، صوت و آوا کنار هم نشستند تا مجزا و گاه باهم، نگاه ما را به این عرصهها «امروزی» کنند. این همنشینی میانِ رشتهها با تغییر مدیریت و ساختار آموزشی در دانشکدهی هنرهای زیبا در سال 1347 نیز نمود پیدا کرد. گرایش به الگوی باوْهاوْس و دعوت از هنرمندان نوگرا با سرپرستی محمدامین میرفندرسکی در این دوران اتفاق افتاد. هنرکدهی هنرهای تزئینی نیز ــ که در سال 1350 به دانشکدهی هنرهای تزئینی تغییر نام دادــ شامل رشتههایی چون معماری تزئینی، هنرهای چاپی، هنرهای نمایشی، پیکرهسازی تزئینی، نقاشی تزئینی و غیره بود که تا پیش از انقلاب مدرسان ایرانی و فرانسوی در آن تدریس میکردند. گشایش موزهی هنرهای معاصر تهران در سال 1356 به همت کامران دیبا هم فضایی بود برای جمعآوری و نمایش هنر اکسپرسیونیسم انتزاعی، پاپ آرت، مینیمال آرت، کانسپچوئال آرت و غیره. این جرقههای خُرد و وصلههای بیشوکم جور و ناجور و دو جریان مهم و اساسی یعنی جشن هنر شیراز و تأسیس موزه، با وقوع انقلاب ایران تا مدتی خاموش ماند. پس از انقلاب فضای جنگ چندان مجالی برای اینگونه گرایشهای تجربی در هنر باقی نمیگذاشت. در این میان رسانهای که مجال زبانگشایی یافت عکاسی بود که به یُمن خصلت مستندنگارانه و «متعهدش» در دههی 60 وارد نظام آموزشی شد تا بعدها هنرمندان دیگر رشتهها یا از آن مدد بگیرند یا یکسره دل به آن بسپارند. عکاسان نیز در این بدهبستان تصویری راهی تازه یافتند. با گذر زمان و در پی گشایش سیاسی و اجتماعی در دههی 70، دو گالری نیز در شکلگیری هنر تلفیقی، میانرشتهای یا به زبان متعارف، هنر جدید، فضای خود را سخاوتمندانه در اختیار هنرمندان نوجو گذاشتند: گالری شماره 13 و گالری طراحان آزاد. در همین دههی هفتاد بود که گروه تجربهی77 1نیز هویدا شد: هنرمندانی عمدتاً نقاش که خانهای کلنگی را به فضای نمایش بدل کردند تا شاید هم ویرانیهای مدام شهر را دریابند و هم کارشان را به مکان گالری محدود نکنند. اما اتفاق مهمی که به هنر جدید در ایران آگاهانه اعتبار بخشید و آن را ترویج کرد نمایشگاه هنر مفهومی در سال 1380 بود. در سالهای بعد یعنی سال 1381 و 1383 دو نمایشگاه دیگر با عنوان هنر جدید هیاهویی به پا کرد. نگاه معنوی و باغ ایرانی دو نمایشگاه دیگری بودند که در همین دهه و کموبیش با همین نگرش برگزار شدند. همهی این نمایشگاهها در دوران مدیریت علیرضا سمیعآذر شکل گرفت. پس از جریان موزهی هنرهای معاصر تهران، هنر مفهومی و هنر جدید شکلی معوج و تازه به خود گرفت. از دههی هشتاد به بعد هنرمندانی با سرعت پا به این عرصه گذاشتند، تعداد نمایش چنین آثاری در گالریهای تهران فزونی گرفت. بار دیگر هنرمندان نو آمدند تا خود را از هر سنت و بندی رها کنند. نه رسانهای واحد دیگر شأنی داشت و نه زبانی خاص. برخی در این وادی حل شدند و برخی دیگر به سرعت همین زبان نارسا را هم کنار گذاشتند. امروز بعد از آرامشدن و اندکی فاصلهگرفتن از آن دههی پر هیاهو میبینیم برخی ماندند، این زبان را شناختند، آن را چشیدند و در آن تأمل کردند. تعداد این هنرمندان چه در ایران و چه در خارج از ایران کم نیست اما ما عامدانه در این شماره سراغ سه هنرمندی رفتیم که در ایران کار میکنند و مادّهی کارشان را از همین فضای مشترک میگیرند. هر سهی این هنرمندان با مضامین کلان کار میکنند: نازگل انصارینیا مضامین اجتماعی را مادّهی کارش میکند، سیاست و هنر در کار شهاب فتوحی جابهجا میشود و باربد گلشیری با تاریخ هنر و مرگ دستوپنجه نرم میکند.
در این شمارهی مجله ادعای بررسی همهجانبهی هنر جدید در ایران را نداریم. سه هنرمند را با مرور آثارشان بیشوکم معرفی کردهایم و در بخش پایانی با نگاه حرفه: هنرمند پنج اثر را برگزیدیم تا طرحی از این هنر پیش رویمان قراردهیم. سعی کردیم روند این هنر را دنبال کنیم، آن را بفهمیم، با آن همراه شویم و همچنان نگاه منتقدانهی خود را حفظ کنیم.
برای آگاهی بیشتر، نک: هلیا دارابی، «فضاهای جایگزین، مکانویژگی در هنر معاصر ایران»، دوماهنامهی هنریـ ادبی الف، ش4، زمستان1390.