34
نکاتی در مورد جفتِ آبستراکسیون – معنویت / مجید اخگر
آیا نقاشی و پرداختن به امور دینی یا معنوی بنا به سنت با یکدیگر ارتباط داشتهاند و یا چنین اتحادی به لحاظ تاریخی بیسابقه است و باید در صدد کشف علتها و خاستگاههای آن برآمد؟ مجید اخگر در این مقاله با نگاهی تاریخی به ارتباط معنویت با هنر امروزه پرداخته است؛ ارتباطی که زمانی همچون هنر مسیحیان با آن عجین بود ولی در طی زمان و در گذر از اجتماعات سنتی به جوامع مدرن و پیشرویهای تاریخ از دورهی رنسانس، شکل دیگری به خود گرفت. او با نگاهی تحلیلی به شکلگیری هنری معنوی ـ انتزاعی که در آثار هنرمندانی چون کاندینسکی، پل کله، هیلما آفکینت مشاهده میکنیم، بررسی خواهد که چگونه هنر در مقاطع زمانی گوناگون، تاریخ نقاشی و تاریخ عمومی جامعه و فرهنگ را بامعنا و اهمیت میکند و پیوند نویی که این هنرمندان با هنر معنوی خود به دست دادهاند چگونه تعریف میشود. از متن:
برای كسی كه خود نقاش یا مجسمهساز باشد، و یا به شكلی با جامعهی هنرمندان در ارتباط باشد، تصویر هنرمندی كه در رفتار و گفتار و سلوك و نحوهی پوشش خود، و یا در هنگام تشریح و تبیین انگیزههای هنری یا اهداف مشخص خود در یك اثر خاص، به انگارهها، باورها، تداعیها و نشانههای نوعی معنویت یا گرایش معنوی كلی (در تمایز از «مذهب») تأسی جوید، چندان بیگانه نیست. به عبارت دیگر، در میان تیپهای نوعی یا شمایلهای غالبی كه مفهوم «هنرمند» در هر دوره در قالب یك یا چند مورد از آنها امكان بروز مییابد، تصویر هنرمندـعارف تصویری كاملاً آشناست (این كه در حال حاضر دورهی اوج توان مشروعیتبخشی نمادین این الگو گذشته، بحث دیگری است). اما چرا اینگونه است؟ آیا نقاشی و پرداختن به امور دینی یا معنوی بنا به سنت با یكدیگر ارتباطی داشتهاند و این پیوند را باید پیوندی بدیهی و روشن گرفت، و یا مسئله جز این است، و چنین اتحادی به لحاظ تاریخی بیسابقه است و باید درصدد تبیین علتها و خاستگاههای آن برآمد؟