اُد نردروم هرگز از جسارت کم نیاورد. از زمان نخستین نمایش آثارش در 1962، زمانی که هنوز دانشجو بود، بیوقفه در جبهۀ مخالف زیباییشناسی متداول زمانهاش سنگر گرفت. در برابر زیباییشناسی مدرنیسم متأخر که نه تنها در کشورش نروژ جریان غالب هنری بود، بلکه در سراسر جهان همۀ فرمهای هنری خودزا و سنتگرا را سرکوب میکرد.
نردروم ترکیببندی و اسلوب نقاشانۀ رنسانسی را برگزید. و برای آموختن آن خود را به تلاش و مرارت بسیار انداخت. در اواخر دهۀ 1960 و اوایل دهۀ 1970 این اسلوب را در نوعی رئالیسم پیکرنمای روایی، حتی میتوان گفت «حکایتی» به کار گرفت. و آثاری پدید آورد پر از تفسیرهای اجتماعی. در زمانی که در فضای روشنفکری اسلو، انتزاع و مفهومگرایی تنها عیار مقبول به حساب میآمد؛ آن هم نه فقط برای هنر پیشرو، بلکه اصولاً برای هنر «پذیرفتنی».
بعدها، هنگامی که نقاشی پیکرنما، با کمی همرنگ اجتماعی–سیاسی، در عرصۀ جهانی احیاء شد و در دهۀ 1980 در کار نقاشان جوان ایتالیایی و آلمانی و امریکایی جلوه کرد، این پیکرنمایِ کهنهکار، شیوهای بازنمایانه به کار گرفت که با ساختارهای تصویری عمداً خشن، قلم ضربههای یادداشتوار، اشارات متعدد معاصر و نیروی «خودانگیختۀ» آثار این ستارههای بینالمللی کاملاً تفاوت داشت.
نردروم طی دورۀ کاری تقریباً چهل سالهاش در تقابل با کیش آوانگارد موضعی بسیار روشن داشت. و آثارِ خلق شده در قالب آن را بیش از حد روشنفکرانه میدانست. او معترض بود که نقاشان مدرنیست کشورش درونمایههای ارجمند انسانمدارِ هنر غربی را به قصد مضحکهای همهگیر وانهادهاند. همچنین، نه تنها اسلوبهای پرکار رئالیسم پیکرنما را به فراموشی سپردهاند. بلکه مفهوم و معیار کیفیت را نیز به کلی به دور انداختهاند. خلاصه آن که، این معاصران «پیشرو» نه منش اخلاقی دارند. و نه مهارت فرمی، ترجمانی ضعیفاند از اندیشههایی رنگ باخته.
برای دریافت مقاله روی گزینهی خرید کلیک کنید.
برای خواندن مقالات بیشتر پیرامون اُد نردروم اینجا را کلیک کنید.