35
نقاشی انتزاعی و معنویت (2)
بحث شمارهی گذشته در مورد نسبت میان نقاشی انتزاعی و مفهوم معنویت را پی میگیریم، و آن را در جهاتی تازه بسط میدهیم. مقالهی اول مستقیماً با بحث شمارهی گذشته در ارتباط است. ما این مقالهی طولانی را به این علت در اینجا آوردهایم كه در آن، ورای اشاراتِ كلی و مبهم، به تفصیل و بهگونهای مستند نشان داده میشود كه چگونه در نزد چهرههایی چون كاندینسكی و موندریان، دیدگاههای باطنینگرِ ابتدای قرن و بهویژه ایدههای برآمده از اندیشهی تئوسوفی بهشكلی بیواسطه به استراتژی فرمیای بدل شدند كه به تكوین نقاشی انتزاعی انجامید. سه متن كوتاه پس از آن، نمونههایی از مهمترین متون و مداركی هستند كه در آنها سه تن از هنرمندان انتزاعگرای متعلق به دو نسل و دو سنت هنری متفاوت به توصیف مستقیم اهداف و پروژهی هنری/معنوی خویش پرداختهاند. نوشتهی موندریان در سال 1920 به نگارش درآمده و خود او در 1932 آن را بهترین متنی دانسته است كه دیدگاههایش را در مورد پروژهی هنریاش به نمایش در میآورد. روتكو و نیومن البته مستقیماًً در چارچوب شكل خاصی از رابطهی میان معنویت و هنر انتزاعی كه بیشتر مقالات شمارهی گذشته و مقالهی اول این شماره با آن در ارتباطند قرار نمیگیرند؛ اما بحث هر دوی آنها با مفهوم عامتر معنویت و درونگرایی، چنانكه در یادداشت ابتدای بخش شمارهی گذشته از آن سخن گفتیم، مرتبط است. متن روتكو نخستین بار در سال 1947 چاپ شد، و مقالهی نیومن در دسامبرِ 1948، و هر دوی آنها از آن پس به اشكال مختلف محل مراجعه بودهاند. اما متن آخر مقالهای تألیفی است كه در آن ایمان افسریان كوشش كرده است با اتكا به دریافت عامتری از مفهوم معنویت و معنویتگرایی، قرائتی انتقادی از برخی از سرفصلهای تاریخ نقاشی و تاریخ فرهنگی ایران معاصر ارائه كند.