45
نامه به عشقی که ولم کرد و رفت / سروش صحت
نامه اول
سلام
کاش دوباره ندیده بودمت...از آن شبی که دیدمت یازده شب گذشته و یازده شبانه روز است دارم به خودم میپیچم. کاش آن شب نیامده بودم شهر کتاب... اصلاً قرار هم نبود بیام... داشتیم با ماشین دوستم از جلوی شهر کتاب رد میشدیم که دیدم یک جای پارک هست... به دوستم گفتم: «یه دقیقه وایسا یه نگاهی به کتابها بندازیم»... چرا آن روز آن جا یک جای پارک بود؟... چرا خواستم کتابها را نگاه کنم؟... چرا آن روز تو هم تصمیم گرفته بودی کتاب بخری؟... و چرا دوستم ایستاد؟...