45
نامههایی پراکنده به/از آناکارنینا… و چند ضدنامه / نغمه ثمینی
نامه اول ـ من برایِ آنا کارنینا
آنای عزیز
حالا که این نامه را مینویسم، تو بر لبه سکویِ ریل راه آهن ایستادهای و داری آرام آرام تاب میخوری. کیف قرمز رنگی به دست داری و ذهن پریشانت دارد به هزار راه می رود؛ به هزار گوشه مرموز و تاریک: پسرت، محبوبت، آقایِ کارنین و حجم آهنیِ قطار که صدایش از دوردست به گوش میرسد و ریلها را زیرِ پای تو مرتعش، مرتعشتر میکند. تو دقیقاً یک دقیقه و بیست و هفت ثانیه دیگر خود را بر این ریلهای لرزان پرتاب خواهیکرد؛ چرخهای قطار تنِ شکنندهات را از هم خواهد درید و درد، بهسان واقعیتی ناگریز بر جانت خواهد نشست و بر چشمانِ خیسِ خونآلودت تصویر ایستگاه قطار محو، محوتر خواهد شد: کسانی بهتزده نگاه میکنند، کسانی بهتزده نگاهشان را برمیگردانند، کسانی بهتزده فریاد میکشند، کسانی دستشان را میگیرند جلوی چشمان بچههایکوچک. و بعد دیگر تاریکی است. ...