رابین کلسی در این مقاله از منظری متفاوت به مفهوم منظره در نقاشی پرداخته است. او با استفاده از نگرشهای گوناگون همچون بوشناسی، مفهوم تعلق به منظره را شرح خواهد داد. به زعم او این مفهوم همیشه در منظره صادق است، چه معنای زیباشناختی آن را مراد كنیم و چه معنای جغرافیایی آن. او برای تعریف هرچه درستتر منظور خود مثالهایی را فراهم میکند. علاوه بر این، به سیری که واژهی منظره در طول تاریخ طی کرده نیز اشاراتی دارد. در شمال اروپا، واژهی آلمانی Landschaft ابتدا معنایی آشكارا سیاسی داشت و ناظر بر محل اسكان یک جامعه یا واحد سیاسی بود. و یا پس از بدل شدن به علم، منظره دستخوش تحولی رُمانتیک شد كه تجربهی عدم تعلق را به آرزو و حسرتی با رنگ و بویی زیباشناختی متصل ساخت. او در همین ارتباط ار دیدگاه متفکرینی چون آگامبن و یا پدیدارشناسی مرلوپونتی استقاده میکند تا این مفهوم را بیشتر توصیف کند.
بخشی از مقاله:
واژهی landscape ریشهای هلندی دارد. landschap (لاندسخاب)، و همچنان كه پیداست كه از دو جزء تشكیل شده، land به معنای «زمین» و scap به معنای «حالت» یا «وضعیت». نكته این است كه scap در واقع پسوند جمع است. كلسی معتقد است «منظره» (landscape) از جمله كوششی است برای مفرد ساختنِ چیزی متعدد: scape به لحاظ ریشهاش با واژهی sheaf پیوند دارد به معنای «بافهی گندم» یا یک «دسته» گل یا كاغذ و غیره. از این حیث، «نظریهی منظره» خود گرایش به مفردسازی دارد. اما از نظر تاریخی، واژهی landscape نخستینبار در 1598 بُلت شده است، وامگرفته از اصطلاحی كه نقاشان هلندی در قرن 16 به كار میبستند. نقاشان هلندی در آن دوره پیشگامان ژانر منظره بودند. واژهی landschap در اصل فقط به معنای «ناحیه»، «منطقه» یا یک «قطعه زمین» بود اما در آن سالها دلالتی ضمنی به نوعی از نقاشی و تصویرسازی یافت و با این معنای اضافی وارد زبان انگلیسی شد: «تابلویی كه چشماندازهایی زمینی را به تصویر میكشد».
به كمک منظره و بر اثرِ منظرهسازی، محیطزیست به صورت مجموعهای متعلق به آدمی و تحت تملک او درمیآید. لیكن این رابطه به هیچ روی متقابل نیست. آدمی با منظرهسازی به ابژههای منظره (اعم از جاندار و بیجان) گوشزد میكند كه «شما به ما، آدمیان، تعلق دارید اما ما به شما، دیگر ساكنان زیستبومهای طبیعی، تعلق نداریم». پیداست كه این قضیه پیامدهای ایدهئولوژیک مهمی برای درک نسبت میان انسان و طبیعت، انسانیت و حیوانیت، حیات بشری و زیستبومهای طبیعی، و همچنین برای بازنگری شگردهای بازنمایی محیطزیست در نقاشیها، عكسها، فیلمها و دیگر هنرهای بصری به دنبال میآورد. رابین كلسی میكوشد به یاری «بومشناسی»، شالودهای برای تدوین یک جور تاریخِ ایدهئولوژی منظره برای زمانهی ما بریزد.
منظره به منزلهی عرصهای برای تعلق داشتن یا تعلق نداشتن در طول تاریخ همواره چون نوعی خیالپردازی دربارهی عدم تعلق به زیستبوم بوده (یا عمل كرده) است. به بیان دیگر، تعلق داشتن به تمامیتِ حیاتی به وسعت كرهی زمین هرگز امكانی مندرج در بطن منظره نبوده است. راستش را بخواهید، اگر جسارت میكردم تا مطلبی به كتاب كمحجم اما پرمغز جورجو آگامبن [فیلسوف معاصر ایتالیایی] بیفزایم، میگفتم «منظره» اختراع فنّی بوده برای بازشناختنِ جایگاه ما آدمیان به مثابه نوعی (species) كه به محیط زیستِ خود تعلق ندارد. به زبان بومشناسی، «منظره» فضای موهوم و خیالپروری بوده كه امكان این بازشناسی نادرست را پیش آورده است. منظره، از جمله، وسیلهای بوده برای سرپوش نهادن بر حیوان بودن ما: ابزاری برای سركوب وجه حیوانی وجود ما.