این یادداشت کوتاه (تقریباً در ۱۳۰۰ کلمه) منعکسکنندهی یکی از دیدگاههای غالب در تفسیر و ارزشگذاری هنر نوگرای ایران است. ایمان افسریان در این مطلب که در سال ۱۳۸۱ نوشته است. دورنمای نقاشی نوگرای ایران را، در مجموع ناموفق ارزیابی میکند. در بخشی از این مطلب میخوانیم: «به گمان من راهحل، بازگشت به خویشتن نیست. بازگشت به سنت نیست؛ بازگشت به بته جقه و نستعلیق و اسلیمی، که بازگشتی ممکن نیست. بسیاری در طول سالها آزمودند و دیدیم که نشد. شاید راه حل، نگریستن به خویشتن باشد. نگاه کردن و آگاه شدن به این وضعیت، به این منریسم. این آگاهی اگر عمیق، دقیق و واقعی باشد به معنای پایان منریسم جهان جنوب است.».
نقاشان متجدد دلسوختۀ ایرانی با بهرهگیری از فرصتی که بعد از وقایع سالهای 1320 و با تأسیس مدرسۀ هنرهای زیبا بوجود آمد. با عجله و شتاب سعی کردند غفلت چند صد سالۀ ما را جبران کنند. هرچند که آشنایی ما با هنر غرب به بیش از صد سال قبل بازمیگردد. از تلاشهای صنیعالملک و کمالالملک برای دستیابی به اسلوب واقعگرایی غربی گرفته تا تبلیغات ضیأپور برای ترویج کوبیسم عجیبش. تمامی فعالیتهای هنرمندانی که سعی کردند ایرانیان را با آنچه آنان هنر روز جهان میدانستند آشنا کنند (بیآنکه بخواهم زحمات آنان را بیارزش کنم). همگی دورنمای تاریخ نه چندان موفق نقاشی معاصر ماست.
از تأسیس اولین آکادمی هنری توسط کمالالملک (سال 1289 شمسی) تاکنون حدود 100 سال میگذرد. در این صد سال عمدۀ تلاش هنرمندان، دانشجویان و مدرسان اکثر آموزشگاههای هنری، درک و شناخت هنر مغرب زمین بوده است. هر هنرمندی که به اروپا سفر کرده قسمتی از آن موجود عجیب، یعنی مدرنیسم را لمس کرده. در بازگشت برای همشهریان خود دلسوزانه توضیح داده که آن چیست، که هیچکدام نبود. پیل اندر خانۀ تاریک بود / عرضه را آورده بودنش هود / از برای دیدنش مردم بسی / اندر آن ظلمت همی شد هر کسی / دیدنش با چشم چون ممکن نبود / اندر آن تاریکیش کف میبسود / آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد / گفت همچون ناودانست این نهاد / آن یکی را دست بر گوشش رسید / آن برو چون بادبیزن شد پدید آن یکی را... تا به امروز.
باری. هنرمندانی که در جهان سنت زیسته بودند به جهانی رفتند که امکانات بسیار محدودی برای شناخت آنچه میدیدند داشتند. چرا که ابزار شناخت آنها در جای دیگری، با فرهنگی دیگر و حساسیتهایی دیگر شکل گرفته بود. آنها به آن اتاق تاریک رفتند. یکی خرطوم فیل را لمس کرد و بازگشت و برای ما تعریف کرد «آن» ناودان است. دیگری بر گوش فیل دست کشید و پنداشت که «آن» بادبزن است. ما به تقلید از آن فیل ناودان و بادبزن تولید کردهایم و میکنیم.