مقالهی حاضر به بررسی زندگی مارک ریبو، عکاس مشهور فرانسوی و یکی از مهمترین عکاسان مگنوم میپردازد. ابتدا به چگونگی شکلگیری علاقهی او به عکاسی از دوران کودکی و سپس به بخشهای مهم زندگی او همچون تأثیر رابرت کاپا و دیگران عکاسان میپردازد. علاوه بر این در این مقاله از نحوهی عکاسی و نگاه او به عکاسی خواهید خواند.
بخشی از مقاله:
ریبو سال 1923 در فرانسه، در خانوادهای بورژوا (که همیشه از آن فراری بود) و در شهر لیون (که به نظرش غمانگیزترین شهر دنیا بود) به دنیا آمد. اولین عکسهایش را در کودکی گرفت، از جمله عکسهایی که با دوربین کداک جیبی پدرش، در چهاردهسالگی از نمایشگاه بینالمللی پاریس (1937) انداخت. برخی منتقدین با کمی اغراق، این تجربه او را مقدم بر علاقه همیشگی او در عکاسی از فرهنگ ملل دیگر میدانند.
در جوانیاش بین سالهای 1943 تا 1945 به نهضت مقاومت فرانسه پیوست تا با آلمانهای اشغالگر بجنگد. بعد از جنگ، سه سال در رشته مهندسی درس خواند و در کارخانهای نیز مشغول به کار شد. عکاسی را در همین دوران همچنان به شکل خود آموخته دنبال کرد. با اینکه پدر سختگیرش، یک دوربین لایکا به پسر خجالتیاش هدیه داد، ولی هنوز هم کنایه برادرش را در ذهن دارد: «تو که از زبونت استفاده نمیکنی، شاید بتونی چشماتو کار بندازی.» همان روزها در یک تعطیلات طولانی یک هفتهای، تمام مدت را به عکس گرفتن گذراند، و پس از آن دیگر هیچوقت به آن کارخانه و آن شغل برنگشت. دوربین عکاسی برای مارک خجالتی، همچون ماسکی بود که بتواند پشت آن برود تا بدون آنکه دیدهشود، همه را خوب ببیند.
سال 1952 دیدار با هانری کارتیه برسون و رابرت کاپا اسباب پیوستن او به آژانس مگنوم شد. «کاپا، پاپ اعظم مگنوم بود. هانری منو پیش اون فرستاد. او هم بعد از چند دقیقه گفت: تو به درد ما میخوری. نمیدانم چرا این حرف را زد، چون من هم انگلیسی بلد نبودم، هم خیلی کمرو و خجالتی بودم.»
با اینکه ریبو همیشه از تأثیر برسون بر نحوه نگاه و کارش یاد میکند، اما آثار اولیه او بیشتر یادآور سرخوشی و آزادی روبر دوآنو در آن سالهاست. او اولین عکس مشهور خود را برای مجله لایف تهیه کرد. در این تصویر نقاش رنگرزی را میبینیم که بالای برج ایفل، لب نرده، خودش را با یک دست بند کرده و با چهرهای راضی، معلق بر فراز پاریس ـ همچون فیلمهای موزیکال ـ میرقصد. این تصویر نمادین، یکی از آن عکسهایی است که در تیراژ بسیار بالا، دست به دست آدمها و توریستها گشت تا در خیالشان، پاریس شاداب آن سالها را زنده نگه دارند.
از سال 1955 او همانند عکاسان دیگر مگنوم، عازم مأموریتهای خارج از کشور شد، و از آن هنگام تا 40 سال بعد، به طور مستمر از بسیاری از جاهای دنیا عکاسی کرد. در میان عکاسان مگنوم ـ که هر کدامشان ضمن رفتن به دیگر کشورها، یک کشور و منطقه اختصاصی داشتند ـ قرعه عکاسی از چین به نام ریبو زده شده بود، و با آنکه ورود غربیها به داخل چین کمونیست خیلی دشوار بود، ولی از سال 1957 به مدت چهاردهه به کرّات به آنجا سفر و عکاسی کرد. «من چین کمونیست را دوست ندارم، ولی چینیها را چرا. دولت چین هیچ احترامی برای حقوق انسانی و آزادی مردمش قائل نیست.»
ریبو در دهههای 1960 و 1970 به کشورهای مختلفی سفر کرد. اغلب به نقاطی از دنیا که دچار بحران و مسئله بودهاند: هندوستان، اتحاد جماهیر شوروی، ویتنام (جنگ با آمریکا)، ایران (انقلاب اسلامی)، آمریکا (تظاهرات دانشجویی، واترگیت)، الجزیره (انقلاب مردمی)، بنگلادش (جنگ داخلی) و... با این وجود عکسهایش همیشه نگاه محتاطانه، ضمنی و با فاصله خود نسبت به خشونت را حفظ کردهاند. او همچنین در خلال گزارشهایی که بنا به سفارش مجلات، از وقایع مهم تهیه میکرد، همچون دیگر عکاسان مگنوم، عکسهای شخصی و حاشیهای بسیاری نیز از زندگی و فرهنگ مردم دنیا ثبت کرد. عکسهایی برگرفته از لحظات شورانگیز و شاعرانه زندگی روزمره آدمها. «من همیشه نسبت به زیباییهای دنیا حساستر بودهام تا نسبت خشونت و وحشیگریهای در آن.»