این متن بخشی از مقالهی «تصویر یک جهان» است که نخستین بار سال 1974 به زبان فرانسه در مجلهی یونسکو به چاپ رسیده است. این مقاله توسط آقای جمشید ارجمند به فارسی ترجمه شده و در سال 1354 تحت عنوان «آینده ایران و گذشته فرهنگی» در مجموعه انتشارات فرهنگی چاپ شده است. و در سال 1355 در کتاب «بتهای ذهنی و خاطرهی اصلی» بازچاپ شد.
علت تحریم نمایش صورت زندگان در دین اسلام شاید این بود که هرگونه حضور ماسوای حضور خدا را از میان بردارد. اما این حرمت نتوانست قریحه طبیعی نقاشی ایرانیان را از بین ببرد. شاید مقاومت روحانیان مانع از پیدایش یک هنر همگانی شد اما چون، از سوی دیگر، خطاطی اعتبار فراوانی داشت، تذهیب نسخ دستنویس وسیله مؤثری برای بیان نقاشی شد. با مطالعه فضای مینیاتورهای ایرانی، با کمال حیرت ملاحظه میشود که هیچ کوششی برای کاوش بعد سوم به کار نرفته و جای «پرسپکتیو» در آنها کاملاً خالی است. این فضای بیپرسپکتیو و بیسایه و درخشان از جلای سیمابی، شاید حاکی از نفوذ مانویت باشد. میدانیم که تشعشع نور در نقاشی دیواری مانوی نقش مهمی داشته است؛ در این نقاشی است که هاله نورانی که برگرد سر قدیسین بسته میشود، نشانی است از گریزی به سوی عوالم غیب. حالت مطبوع و دلپذیر خطوط، دقت اجزا و نیز طیف رنگینکمانی رنگها در مینیاتورهای ما، هماهنگیهای ناب و نوعی ضیافت نور ایجاد میکند که تأثیرش بیشتر از طریق جذبه و افسون است تا ادراک عقلانی. این فضا به مثابه آئینهایست که روح در آن رؤیای خیالی خود را میبیند. بدون شک خطاست اگر مینیاتور را فقط عنصر تزئینی سادهای بدانیم که برای آرایش نسخ خطی به کار میرود، زیرا فضای مینیاتورها به دریافتی کیمیایی از نور و تخیل وابسته است که همچنانکه دیدیم در قلمرو تفکر به عالم مثال مربوط میشود. غیاب فضای سهبعدی در مینیاتور، نه تصادف است و نه به علت عدم مهارت، بلکه عنصر اساسی یک فضای کیفی است که میخواهد پیش از هر چیز «خیالی» باشد، فضائی که در آن اشکال متبادر به ذهن، شبیه صور معلق، فاقد ماده و خصایص وابسته به آن هستند؛ محیطی نامتجانس که در آن هر سطح و مرحلهای حالت عاطفی خاص دارد و رنگبندیای ویژه این. فضا که به ستیز با قوانین امتداد مفهومی، توالی زمانی و رابطه علی منطقی برخاسته است، جهانی را به نمایش میگذارد که در آن چشم از سطحی به سطح دیگر میگذرد بیآنکه اعتنائی به قوانین پرسپکتیو کند. رویدادهای متقارن بی هیچ رابطه زمانی در اینجا در کنار یکدیگر ظاهر میشوند و چشم در شکوفائی جهانی شرکت میکند که به نظر میرسد بیشتر از طریق همدمی جادوئی تقارن، انتظام یافته باشد تا به وسیله وحدت ترکیبی عناصر مختلف.
این رابطه «غیر علی» متقارن، بخصوص در یک مینیاتور قرن پانزدهم متعلق به مکتب تبریز تصویر شده است. در این مینیاتور سه رویداد در زمانها و فضاهای گوناگون و بدون پیوند منطقی در کنار هم نشان داده شده است: صحنهای که موسی با نیزه خود قوزک پای عوج را سوراخ میکند، صحنهای که محمد پیغمبر اسلام به پیشباز علی (امام اول) رفته است و صحنهای که مریم مقدس فرزند خدا را در آغوش گرفته است ـ بهترین گواه بر سه شاخه سنت ابراهیمی. این شکل، اهمیت فضاهای منطبق برهم و روی هم نهاده شده در مینیاتور ایران را که عبور از یکی به دیگری با استحاله داخلی و ایجاد نوعی «دیالکتیک فضائی» همراه است بیان میکند. این سطوح به گفته لئوبرونستین، فضائی «متحرک» ایجاد میکند که بطور عینی داده نمیشود بلکه تماشاگر به کمک مشارکت بصری خود، آن را میسازد.
بازسازی فضا معادل است با تکیه بر اهمیت خیال که در اصل پرتو روح است. هر تجلی ابتدا در روح نقش میبندد، سپس از آن ساطع میشود، همچون پرتوی که به مجرد تابیدن، اشیاء محسوس را به تمثیلاتی تبدیل کند که خود در آنها متجلی است. بین واقعیتها و اشکالی که مظاهر آنها هستند، ارتباطی پیوندی وجود دارد. به این خاطر است که شکلهای مینیاتوری همچون صور «معلق» جلوهگر میشوند که به قول سهروردی در «ناکجاآباد» واقع شده است، یعنی مکانی که در یک آبادی خاص قرار نگرفته، بلکه «ناکجا»ی همه کجاهاست: هم مرکز است و هم محیط، هم درون است و هم بیرون. به این جهت است که هر چیزی در آن به این اندازه شگفتانگیز است، اینقدر اعجابانگیز و مملو از طراوت خاص خیال کودکان، و این سان در این نور سیمابی که سابقاً همچون فره ایزدی و هاله نور درون، دور سر مغان و فرمانروایان ایران کهن قرار داشت، جذب شده است.