3
عکسهای شخصی و خاطرهی فردی / کاترین کینان / علی عامری
در ابتدای رمان عاشق، زندگی نامهی داستانی مارگارت دوراس، راوی از طریق تصویر عکسی را که هرگز برداشته نشده ما را با خودش -در- گذشته آشنا میکند. این عکس خیالی مربوط به پانزده سالگی او میشودکه طی سفر با قایق از مدرسههای شبانه روزی در سایگون برمیگردد، تصویر بچهی لاغری که کلاه فدورا بر سر گذاشته است، لباس ابریشمی نخنمایی بر تن دارد، و یک جفت کفش طلایی رنگ با پاشنههای بلند پوشیده است.
فکر میکنم طی این مسافرت بود که این تصویر از تصاویر دیگر جدا شد. ممکن بود این تصویر وجود داشته باشد، عکسی که شاید مانند هر عکس دیگری، جایی دیگر در شرایط دیگری برداشته شده است ولی اینطور نبود. موضوع بسیار کم اهمیت بود، چطور میشد به چنین چیزی فکر کرد؟ ...