10
عکاسی، شیوهای برای زندگی / گفتوگو با کاوه کاظمی
از چه زمانی عکاسی را شروع کردید؟
سال ۱۳۵۰ به انگلستان رفتم برای این که آرشیتکت بشوم، اما بعد از دو سال متوجه شدم که حوصله درس خواندن ندارم . می دانستم که دکتر و مهندس نمی خواهم بشوم. ۲۳ ساله بودم. بنابراین به فکر یک حرفه دیگر افتادم. نمی خواستم یک حرفه معمولی باشد. دنبال شغلهای عجیب و غریب بودم مثلاً مدیریت یک فرودگاه یا شغلهای پرهیجان دیگر. خیلی ناگهانی به این فکر افتادم که چرا عکاسی نخوانم. کوچکتر که بودم داییام یک دوربین به من هدیه داد که اولین عکسهایم را با آن گرفتم. از همان موقع سعی میکردم عکسهایم معمولی نباشد. یادم است و که از عکس ابنیه و معماری خیلی بدم میآمد. علاقهای به عکس توریستی و یادگاری صرف نداشتم. از ۱۴سالگی اتاق من پر بود از عکس مجلههای اشترن، پاری ماچ، عکس چه گوارا، فیدل کاسترو، جنگ بیافرا و ویتنام، ماشین پورشه، ترور کندی و عکس مانکنها. همیشه بدنبال عکسهای خوب و متفاوت بودم. لذا دنبال کالجی میگشتم که به ریاضیات و شیمی نپردازد. انگلیس که رفتم دنبال دانشگاهی میگشتم که به مسایل فنی و شیمیایی نپردازد، چون هیچ علاقهای به یادگیری این مسایل نداشتم. شیفته عکاسی عملی بودم. برای ارائه مجموعهی امتحانی ورود به کالج، از شهر محل سکونتم باس (Bath) - شهری قدیمی و تاریخی که رومیها ساخته بودند - عکاسی کردم و ارائه دادم. مجموعه را پذیرفتند و وارد کالج هنر شدم. سال آخر، یکی از معلمهایی که در جلسه پذیرش من حضور داشت، گفت که وقتی اولینبار آمده بودی عکس زیادی نداشتی، اما احساس کردیم که میتوانی وارد این حرفه بشوی، این شور و جسارت را در تو میدیدیم. جالبه که بدانید سال سوم کالج، تمام تمرکزم را روی استودیو و عکس تبلیغاتی با نورپردازی و دوربین قطع بزرگ گذاشتم. اوایل انقلاب (مهر ۵۷) به ایران آمدم تا خدمت سربازیم را انجام بدهم. بدلیل تخصصم جذب شهربانی شده و افسر وظيفه شدم. در نتیجه هم در پادگان عکس میگرفتم و هم زمانی که از پادگان بیرون میآمدم از وقایع انقلاب عکاسی میکردم. کمی بعد از آمدنم به ایران به عکاسی تبلیغاتی رو آوردم و با یک عکاس حرفهای در این رشته، مشترکاً در یک استودیو که کوچه مجاور سفارت فرانسه بود مشغول به کار شدیم. کار و بارمان خوب بود. ۱۳ آبان بود که مسیر ما از هم جدا شد. سه روز بعد او برای همیشه به خارج از کشور رفت و من ماندم و عکاسی کردم. هنوز بازار کارم را نداشتم. کار اصلی من از زمان گروگانگیریها شروع شد. برای اولین بار در آنجا کاوه گلستان را دیدم. عکاس خارجی هم در محل زیاد بود. یکی از همان روزها یک جوان قد بلند آلمانی از من پرسید که برای کی کار می کنی؟ گفتم برای خودم. گفت میخواهی برای مجله ما کار کنی؟ گفتم شما از کجائید گفت از «اشترن».
(برای دانلود متن کامل گفتوگو روی گزینهی خرید کلیک کنید.)