70
شاعر اشیا / سهیلا شمس
پراگ اشتیاق سفر را در منِ مشتاق به ثبات و پابند به تهران بیدار میکند و شانهبهشانهی استانبول، تخیلات مسافروارم را بدل به آلبومی قطور از عکس میکند. اگر میل به بودنم در استانبول از آرزوی خفتهی عاشقانهای آب میخورَد، اما مشتاق بودنم به پراگ ابری و مهآلود و خلوت با آفتابی هرازگاهی که فقط زیباست ولی سوزان نیست ـ تصوری که نمیدانم چقدر در مواجهی احتمالی با پراگ واقعی مخدوش خواهد شد ـ تنها از تماشای عکسهای یوسف سودک برآمده و بس. قابهای سودک مسحور میکنند، آنقدر که نمیتوان پراگ میانشان را دید و گذشت و آرزوی آنجا بودن را نکرد. پراگ سودک غرق در سکوت، حتا اغواگرانهتر از پاریس ژان اوژن اَتژه، میل تماشا را برمیانگیزاند و همین وامیداردم به تماشای دوباره و دانستن چرایی این جادو. آیا اینکه شاعر پراگ مینامندش وِرد این همه سِحر است؟