50
سفرت به خیر، اما… / محمدمنصور هاشمی
مقاله «سفرت به خیر، اما.. » تأملاتی در باب پدیدهی مهاجرت از زبان منصور هاشمی است. مهاجرت همواره آمیخته با مجموعهای از پرسشها پیرامونِ تفاوت میان ماندن و رفتن است. سلسله مراتب اجتماعی در جامعه ما حول این محور شکل گرفته است که انسانها از شهرهای کوچکتر به شهرهای بزرگتر و از شهرهای بزرگتر به خارج از کشور مهاجرت کنند. این مهاجرت نتیجهی احساس در حاشیه ماندن است. این در حاشیه ماندن چه ویژگیهایی دارد و پیوستن به مرکز چگونه به رفع این معضل پاسخ میدهد؟ در سطح فردی نیز انسانها برای پاسخ دادن به نیازهایی از قبیل آزادی فردی و رفاه مهاجرت میکنند. این نیازها در چه سطحی در خارجِ ایدهآل فرد مهاجر تحقق مییابد؟ نویسنده به مقولهی مهم دیگری در عرصه مهاجرت یعنی «زبان» نیز میپردازد؛ اندیشیدن و احساس کردن به زبانی غیر از زبان مادری و چالشهای آن برای فردی که زبان و فرهنگی غنی دارد. نویسنده در جایی از مقاله چنین میگوید: «.. اگر شما دلمشغولیای دارید که در آن زبان صرفاً ابزار و وسیله ارتباط نیست رفتن گزینهی معقولی به ذهن نمیرسد». مهاجرت بر اساس چه رویکردی میتواند معقول نباشد؟ این سوال با یادآوری خاطرهای از نویسنده و شعری از سعدی پاسخ داده میشود. آن که میماند قدمی در راه ساختن برداشته است و به اندیشهای فراتر از گلیم خودش میاندیشد.
اگر دلمشغول مفهوم مهاجرت هستید، مقاله «فقدان سرزمین مشاع» از محمد رضایی¬راد در شماره 50 نیز به مقولة مهاجرت از نگاهی دیگر پرداخته که قابل توجه است.
از متن: ماندن یا رفتن؟ به معنایی این پرسشی است بسیار کهن، به قدمت مهاجرتها و حملهها و جنگ های انسان های ابتدایی، به قصد رسیدن به شرایط بهتر برای ادامه حیات در عرصه تنازع بقا. به معنایی دیگر اما این پرسشی است امروزی و برای ما سخت امروزی، آنقدر که گردانندگان نشریهای هنری را به فکر طرح آن بیندازد. به معنایی حاکی از دو رویکرد و انتخاب قدیمی است که در سنت خودمان شاید نماد یکی را بتوان حافظ دانست و نماد دیگری را سعدی.