41
رنگ آبی آسمان / مهدی سیفی
رمان جاودانگی بسیار ساده شروع میشود. نویسنده روی صندلی راحتی كنار استخری در طبقه آخر یك ساختمان بلند، كه چشمانداز وسیعی به پاریس دارد، نشسته است. به زنی شصت، شصت و پنج ساله نگاه میكند، كه تا كمر در آب است و در حال یاد گرفتن شنا. نویسنده از دیدن لبخند و ژست آن زن، به شکل غریبی تحت تأثیر قرار میگیرد. «رمان جاودانگی با این لبخند و ژست آغاز میشود و نام قهرمان رمان، زنی كه رماننویس هرگز نشناخته است، در ذهنش پدید میآید». ...