36
داستان دو «شهر»: «فرد» و «دولت»، «فرد» و «پول» / محمدسعید حناییکاشانی
محمد سعید حنایی کاشانی در مقاله داستان دو شهر: «فرد» و «دولت»، «فرد» و «پول» به تقابل رابطهی شهر و روستا در روند مدرن شدن جوامع میپردازد. نویسنده به آرای دو متفکری که رابطهی فرد را در ارتباط با شهر بررسی کردهاند، رجوع میکند. شهر برای روشنفکران و هنرمندان حسی دوگانه ایجاد میکند، گاه بیزار میشوند و گاه عاشق شهر؛ این ارتباط چگونه شکل میگیرد؟ ابن خلدون شهر را هم غایت آمال بشر میدانست و هم پایان آن، او شهر را در رابطه با مفاهیم دولت و فرد تفسیر میکند. از سوی دیگر، زیمل به توصیف شهر با در نظر گرفتن رابطه فرد و پول و خصایص زیستن در کلانشهر میپردازد. زیمل آگاه است که «شهر قدیم» و «شهر جدید» هرکدام در برابر فرد سدهایی میگذارند و او را وادار به توقف میکنند. اما در هرکدام از این شهرها فرد وسایلی برای مقابله و انطباق دارد. از همین روست که انسان «کلانشهر»ی امروز حتی طاقت زندگی در شهرستان را نیز ندارد. از متن:
«شهر» فقط بیانگر تاریخ رشد و توسعه و انحطاط و زوال تمدن و فرهنگ نیست. این چیزها، و از جمله خود «شهر»، در واقع، تجلیات عینی چیزی دیگر است. «شهر» ساختۀ انسان است. انسانی که تنها موجودی جسمانی یا طبیعی نیست. انسان موجودی دارای «روح» نیز هست. انسان ابتدا با «طبیعت» و در «طبیعت» زندگی میکند. سپس خود را از «طبیعت» جدا میکند، چیزهایی میسازد که او را از طبیعت بینیاز میکند، اما این چیزها نیازهایی تازه برایش میآفرینند، سپس باز اسیر آنها میشود و از خود بیگانه میشود و، سرانجام، شاید، به خودآگاهی میرسد و به دوگانگی «طبیعی» و «انسانی» پایان میدهد. اما در این سفر پرمخاطره از «طبیعت» به «شهر» انسان بسی دردها و شادیها میبیند. بسی آزادیها و اسارتها دارد. «فردیت» مهمترین چیزی است که انسان در مقایسه با دیگر موجودات دارد.