2
خودهای دیگر در خودنگاری عکاسانه / رابرت. ای. سوبیسک / فرهاد فخریان، فرشید آذرنگ
این که انسان بیرونی، تصویری از انسان درونی است و چهره نیز بیان، حالت و افشای کل شخصیت است، به خودی خود فرضی محتمل مینماید. و بر پایهی این فرض میتوان قضاوت و عمل کرد. چیزی که این مسأله را تایید میکند اشتیاقی است که مردم همواره به دیدن انسانهای مشهور دارند...عکاسی به دلیل همین ارزش والا، به کاملترین وجه کنجکاوی ما را ارضاء میکند. «آرتور شوپنهاور، ۱۸۵۰».
مقالهی مفصل حاضر پس از این نقل قول از شوپنهاور به بررسی ویژگیهای سلف پرتره و رابطهی آن با «خود» به ویژه در عکاسی میپردازد.
برای دریافت مقاله روی گزینهی خرید کلیک کنید.
بخشی از مقاله:
در تمامی چهرهها، ثنویتی بنیادین وجود دارد، ثنویتی که برای تمامی تبادلات و مناسبات انسانی و نیز تقریباً برای تمامی بازنمودهای چهره انسانها، اساسی است. در هر چهرهای دو خود مجزا همزمان آشکار میشود: خود بیرونیِ موجود و دمدست که بوسیله چهره و خصوصیات متمایز کننده آن شکل میگیرد، و خود درونیِ مخفی که توسط چهره مریی فقط بدان اشاره میشود. دانش عمومی، قراردادهای اجتماعی و تا حدی تحقیقات علمی، همه بر این باورند که این خود «واقعی» - آنچه بطور عادی در زیر سطح پنهان شده – بواسطه ویژگیها و رفتار بیرونی چهره قابل فهم و رمزگشایی است. آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، این ساز و کار را دریافت و زیگموند فروید، پدر روانکاوی، نیز بدینگونه به آن اشاره دارد: «خود عمومی، محصولی مشروط از خود روانشناختی درونی است.»
بنابر این تمامی چهرهها و پرترهها، به منزله اشارتهای شخصیت و خلق درونی شناخته میشوند. یک چهره، چه در حالت فیزیکی و چه در بازنمایی، صحنهای است که جلوههای فیزیکی درد یا خنده، تمایلات عاطفی عشق یا کینه، مراتب روانشناسانه ترس یا آرزو و حتی کیفیات روحانی پارسایی یا اهریمنی را نمایش میدهد. ما معمولاً در زندگی واقعی، خودمان را برای تفسیر شخصیت درونی افراد رویارویمان، کنار میگذاریم. ما در پرتره غالباً این امتیاز یا گاهی دردسر را داریم که یک هنرمند، چهره درونی موضوع خود را برایمان تفسیر کند. اما در سلف پرتره با موضوعات کاملاً متفاوتی روبروییم. دیگر مسأله فقط دیدن و خواندن چهرۀ دیگری نیست و هنرمند هم قرار نیست بسادگی شخصیت کسِ دیگری را ارزیابی کند. در سلف پرتره، جایی که هنرمند و موضوع ظاهراً یک شخص هستند، فعالیت خواندن، تفسیر، تحلیل و بازنمایی، بنا به تعریف، درگیر چرخۀ «احترام به خود»، «نمایش خود»، «آشکارسازی خود» و «آفرینش خود» میشود. علاوه بر این. مواجهۀ فرد با چهره خویش به منظور دستیابی به یک بازنمایی صادقانی و متقاعد کننده از خود، همیشه با این درک توأم است که: درون و برون در نهایت از یکدیگر متمایزند، و دست کم دو خود وجود دارد، یکی در دسترس و دیگری مخفی و پنهان، و اینکه درک «من» در سلف پرتره، در واقع شناخت [فرد] «دیگری» است.
دیدهبان و جاسوس
جاسپر جونز در کتاب «یادداشتهای طراحی» مینویسد: «مراقب بدن و ذهن باشید» و «از وضعیت دو قطبی متضاد پرهیز کنید.»
یادداشتهای جونز، به عنوان ایدههایی اولیه برای مجموعهای از «شیء – نقاشیها» که در حدود سال 1965 تهیه شدند، بهطور خلاصه راهبردهای خاصی را برای نقاشی و سرهمسازی بیان میکند و فهرستی از اشیاء معمولی مثل چراغ فلاش و ظروف را ارائه میدهد، اما این یادداشتها همچنین بازگو کننده امکانات مختلفی است که هنرمند با توجه به آنها میتواند سلف پرتره را درون اثر بگنجاند، آیا سلف پرتره باید نیمرخ باشد؟ از شکل افتاده، منعکس شده، تصویری باشد یا از لحاظ زبانی بازنمود شده باشد؟ بنا به پیشنهاد جونز هریک از این امکانات اختیاری نیاز به این دارد که: «مراقب تقلید شکل بدن باشد.»...