17
حس و حساسیت (تأملی بر مجسمهسازی مابعد دههی 1960) / رزالیند کراوس / احسان نوروزی
زمانی که از مینیمالیسم در تاریخ هنر صحبت میکنیم، بیش از هر چیز حجمهای مجسمهسازان این جنبش به ذهن میآید. مجسمهسازی پس از دهه شصت میلادی همچون بسیاری از جریانهای هنری این دوران خاص، مسیری متفاوت از سازوکار پیشین خود طی کرد. مجسمهسازان مینیمالیست سادگی و ایجاز را برای آثار خود برگزیدند و در تقابل با مجسمهسازی سنتی قرار گرفتند. آنها در تلاش هستند با خلق فضاهایی ساده و خلوت، از مجسمهسازی مادیتزدایی کنند. در این مقاله رزالیند کراوس با نگاه موشکافانهای که نسبت به هنر معاصر دارد، به بررسی سویههای فکری مینمالیسم میپردازد. در یک اثر مینیمالیستی چه شاخصههایی وجود دارد که آن را از یک اثر هنر مفهومی تفکیک میکند؟ زمانی که درباره یک اثر هنری مینمالیستی صحبت می کنیم گاه سراغ نیت هنرمند از خلق اثر میرویم، اما زمانی که هنرمند مینیمال معنای اثر را به تجربه مخاطب واگذار میکند، گزارهها به گونهای دیگر تفسیر میشوند. اثر هنری چه ارتباطی با تاریخ، واقعیت و زبان دارد و در این رابطه کدامیک بر هنر مینمالیستی غلبه کرده است. کراوس با ارجاع به مجسمهسازانی چون دونالد جاد و ریچارد سِرا به پرسشهایی نظیر این پاسخ میدهد و با نگاهی انتقادی از این جریانِ هنری تعریفی دوباره ارائه میکند.