زمانی "عکس" را فقط با واسطه کتاب میشناختم. دسترسی فراوانی هم به کتابهای عکاسی نداشتم و میتوانم بگویم عکسبینیام در «دوران کتابعکسی» محدود میشد به تعداد کمشماری عکس. با این وضعیت طبیعی بود که دسترسی به اینترنت و آرشیوهای دیجیتالی عکس برای من هم مثل خیلی دیگر تجربهای انقلابی بهحساب بیاید.
اولین باری که در اینترنت پی عکس گشتم را بهخاطر میآورم: در مجلهای یادداشتی خوانده بودم در معرفی یک عکاس؛ چند نمونه ناواضح از آثارش هم کنار یادداشت بود. بهرغم کیفیت پایین تصاویر، درلحظه شیفته عکسها شدم. بلافاصله سراغ اینترنت رفتم، سایت عکاس را پیدا کردم و هیجانزده بهتماشای آثارش نشستم. زمانی طولانی به هر عکس خیره میشدم و در خلال این خیره شدنها ذوقزده حجم تصاویری بودم که چندساعته نصیبم شده. جشنی بود.
همین ماجرا بعدها برای عکاسهای دیگر هم تکرار شد. پی نامهای آشنا یا تازه میگشتم، عکسهاشان را میگرفتم و برای تماشای هر عکس چند دقیقهای وقت میگذاشتم. از مرحله اطلاعات قطرهای گذشته و نشسته بودم کنار جویباری و نمنم مینوشیدم و حظ میبردم. آنروزها زمان کافی داشتم برای اینکه شیفته یک عکس یا آثار یک عکاس بشوم. آنروزها بهآرامی خواندن عکس را تجربه میکردم. لذت یگانهای بود.
کمی که گذشت این وضعیت هم تغییر کرد؛ پیش رفت. جویبار تبدیل شد به رودخانهیی بهوسعت دریایی... حالا از رودخانه «گوگلریدر» حرف میزنم.
*
«گوگلریدر» همانقدر که از نوشتار، از عکس هم لبریز است؛ از عکسهای آماتوری گرفته تا آثار عکاسان نامدار. کافیست مشترک خوراک یکی از سایتهای پرتعداد عکاسی بشوید تا جریان بیپایان تصویر در رودخانهتان جاری شود. به یاد نمیآورم روزی را در «گوگلریدر» بدون تماشای عکسی گذرانده باشم و... البته همه بحث سر همین واژه «تماشا»ست.
پیش از «گوگلریدر» این من بودم که انتخاب میکردم، تشنه میشدم و میرفتم سراغ کشف، سراغ تماشا. با «گوگلریدر» این تشنگی معنای قدیم خود را از دست داد. پای اشباع شدن بهمیان آمد.
عبور مدام و گاه بیهدف از روی تصاویر مختلف، گمشدنِ توقف و مکث و از همه مهمتر درهمجوشی انواع تصاویر، همه اینها شوق وقت گذاشتن برای تماشای عکس را دورتر میکردند. از بین نمیبردند، "شوقبودن"اش را میگرفتند. کمکم عکسها را تقلیل میدادند به برچسبهای تلخ، بامزه، یادگاری، تنی، سخت/آسانبازشو و حداکثر عکس فلان شخصیت.
رودخانه به منِ تماشاچی فرصت فراموش کردن هم داد، فرصت مزه بالا انداختنْ پشتِ تلخی، فرصت در دستِ جریان رفتن. انگار جایگاه تماشاچیان را ترک کرده و وارد مسابقهای شده بودم با انبوه بیپایان تصاویر و اطلاعات.
البته «گوگلریدر» تنها نیست، در اصل چیزی نیست جز واسطه. جریان از انبوه صفحههای پذیرای عکس میجوشد. فرصت عکس گرفتن و بهنمایشگذاشتن برای همه هست و بهخوبی عادلانه تقسیم شده. حالا دنیای مَجاز یک نمایشگاه و موزه بزرگ عکاسی هم هست.
فکر میکنم به اینکه عمرم کفافِ عبوری دیدنِ تمام این نمایشگاه را هم نمیدهد، چه رسد به مکث کردن و بهتماشا نشستن... و لذت تماشای عکس که در ذهنام محکم گره خورده بود به عمل مکث کردن... و رودخانه که مکث نمیکند. انگار باید بینِ در جریان بودن و بهتماشا نشستن یکی را انتخاب کرد.
*
رودخانه خیلی خوب است، بیش از آن خوب است که ایرادی جزئی بتواند تمام خوبیهاش را زیر سؤال ببرد. رودخانه نیرومند هم هست، شوقِ تماشا را که با خودش بُرد... گیریم مشکل از کاربر باشد.
+ نوشته شده درچهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 3:12 توسط ساسان م.ک.عاصی