ملاحظاتی در باب تاریخ هنر ایران: «در سرزمین فرهنگی-تاریخیِ ایران روند تشکیل ملت چنانچه دانش جدید غرب بر اساس تجربهی خود در اروپا آن را توضیح میدهد، اتفاق نیفتاده است. در اینجا ما شاهد روندی معکوس بودهایم. آنچه «ملت» ایران مینامیم محصول اشتراکاتی است که در طول زمانی بس دراز و در دامان بستری مناسب از تبادلات، مردمانی از اقوام و قبایل گونهگون را همافق، همزبان و هم پیمان کرده. [...] شواهدی از تاریخ به ما نشان میدهد جهانِ ایرانِ فرهنگی قبل از ایرانِ سیاسی، و حتی پیش از ایرانِ زبانی، پا به عرصهی وجود نهاد.»
این درسگفتار آریاسپ دادبه در سلسله درسگفتارهایی دربارهی فرهنگ و هنر ایران، و در ادامهی گفتار سوم است. در باب اهمیت اقلیم در پیدایش فرهنگهای متفاوت توضیح میدهد. بر نوع مراودات هر اجتماع انسانی با اجتماعات دیگر در رقم زدن به سرنوشت تاریخی هر اجتماع تاکید میکند. چگونگی ایجاد عالمی واحد و پیدایش نخستین محملهای اندیشه در ایران را نشان میدهد.
شما میتوانید فایل سخنرانی این مجموعه از درسگفتارها را که آریاسب دادبه در خانه هنرمندان ایران ارائه کردهاست از اینجا تهیه کنید. «درسگفتارهای تاریخ هنر ایران» تلاشی برای فراهم آوردن مقدمات تاریخنگاری فرهنگ و هنر ایران است. از منظری که به اعتقاد آریاسپ دادبه در تاریخ هنر ایران مغفول افتاده است. این سلسلهگفتارها با اشاراتی به نقد تاریخنگاریهایی که تاکنون دربارهی هنر ایران عرضه شده است آغاز میشود. در خلال گفتارهای بعدی مولف تلاش دارد از مجرای آگاهی امروزین نقطهی دیدی به خوانندگان عرضه کند که از طریق آن مواجهه با جنبههای متکثر این فرهنگ برای ما به نحوی قابل توضیح، مرتبط با هم، و معنادار شود.
به گمان دادبه میتوان با اتکا به سرنخها و نشانههایی که کاوشهای باستانشناختی در اختیار ما قرار داده است. همچنین پژوهشهایی که دربارهی متون تاریخ سنتی ایران و داستانهای شفاهی انجام شده است. داستان تاریخی و پر افت و خیز زایش و تکوین پیوندی عمیق میان ساکنان فلات گستردهی ایران را دنبال کرد. او در این نوشتار ابتدا به دستاوردهای باستانشناختی و تحلیل جوامع کهن در ابتدای شکلگیریِ یکجانشینی میپردازد. تا با استنتاج از آنها به تاریخ هنر ایران بپردازد.
سپس مثالهایی از روایتهای مربوط به شرح آغاز در تاریخ سنتی ایران، متون کهن و فرهنگهای همجوار ایران ارائه میکند. دادبه در اینجا شرح میدهد که چگونه ظهور انقلاب کشاورزی آغازگر تحولی اساسی در منظومهی آگاهی مردمان شد. چگونه انواع مشخصی از جهانشناسی در نسبت با تجربیات زیسته در هر کانونِ فرهنگی پدید آمد؟ سپس پرسشهایی مخصوص به خود از دل آن برخاست. چگونه تلاش برای پاسخ به آن پرسشها موجد شکلگیری نطفههای تاریخ در هر کانون فرهنگی و تمدنی شد.
در درسگفتار پيشين به اختصار اشاره شد كه چگونه اقليم از جهت نوعِ همراهی با آدمی در به دست آوردن غذا، و دسترسي به منابع آب شيرين، همينطور فراهم كردن تجربهي فصول مختلف، و حتي يكدست بودن، يا بهعكس، تنوع درونيِ طبيعت خود ممكن است زمينهساز پيدايش فرهنگهاي متفاوتي باشد. همچنين اشاره شد كه امكان مراودهي آسان يا دشوار با اقوام و گروههاي ديگر، و در معرض اختلاط بودن و به اشتراك گذاشتن يافتهها، و همينطور تجربه كردن اختلافات و تفاوتها، يا بهعكس، محصور بودن و جداافتادگي از ديگران ميتواند بر سرشت ساكنان سرزمينها تأثيرگذار باشد. اين موضوعِ آخر به خصوص حائز اهميت است. وقتي بدانيم كه سرنوشت هر تمدنِ انساني تا حد زيادي در گرو تبادل يافته ها و داد و ستد ابداعات و انديشهها بودهاست.
در بعضي زيستبومها از خوشبختي ساكنان است كه فرصت توزيع تجربيات فراهم بوده، كه خود به انباشت بيشتر دانش و فرهنگ و پيشرفت فناوري منجر شده است. اما نمونههاي عكس آن هم كم نيستند. در مثال اغراق شدهاي كه گويي دستِ روزگار بيرحمانه محيطي آزمايشگاهي فراهم كرده، ميبينيم كه جداافتادگيِ كامل در قارهي استراليا گروه كوچكي از انسانهايي كه بيشك از جهت هوش و استعداد در موقعيت مشابهي با نياكانِ ساكنانِ باقي قارهها بودهاند، را تا قرن هفدهم و مواجهه با مهاجمان اروپايي از جهت فرهنگ و فنون در دوران سنگ باقی نگه داشت. بدون هيچ ابزارِ فلزي؛ بدون امكان پرورش حيوانات يا اهلي كردن گياهان و كشت و زرع و توليد خوراك.