31
به عکسی که نگرفت نگاه کرد / رضا مشایخ
این داستان من و تو است که من و تو آن را مینویسیم یعنی نفر سوم.
- همه چیز سر جایش، نه خیلی دور بودی که نبینمت نه خیلی نزدیک که دیده نشوی. از کنار آن دیوار و آن درخت و آن همه برگ سبز گذشتیم. گذشتیم بی آن که چیزی بگوییم. حیفم آمد از دستش بدهم. مکثی کردم و از تو خواستم تکرارش کنیم. من ایستادم و تو برگشتی تا سرجایت باشی. دو سه متری بین ما فاصله بود
میشد آن را قدم زد...