45
بازگشت / بنیامین اثباتی
ديشب يه خواب بد ديدم، خواب ديدم من و تو مُرديم... من باور نمیكردم اما تو دائم میگفتی مُرديم. من ميیگفتم:« چرا چرند ميیگی اگه مُرديم پس چرا من میتونم محكم دستاتو بگيرم، میتونم چمن زير پامو حسكنم، پاهامو نگاه كن هنوز رو زمينه» و تو دائم به حرفهای من میخنديدی... از همون خندهها كه دستتو میگيری جلو صورتت...