مکتب دوسلدورف، از مکاتب هنری معاصر عکاسی است که هیلا و برند بخر در دههی ۱۹۵۰ به راه انداختند. مسئلهی ارتباط میان طبیعت و فرهنگ تقریبا در کار همهی عکاسان مکتب دوسلدورف نقش مهمی ایفا میکند، اما این مسئله در آثار سیمونه نیوگ درونمایه اصلی است. جستار "افسون باغ" نوشتهی اشتفان گرونرت به ترجمهی غزاله هدایت به این هنرمند اختصاص یافته است.
گرونرت اشاره میکند که توجه سیمونه نیوگ در آثارش بر چیزی بسیار آشناست. یعنی پرورش میوه و سبزیجات در ابعاد کوچک. گرونرت پس از توضیحی کوتاه در مورد زندگی نیوگ به یگانهموضوع او در عکسهایش و رکن مهم و متمایزکننده آنها اشاره میکند. در توضیح قدرت عکسهای سیمونه نیوگ در انتقال آرامش و قیاس آنها با طبیعت بیجان. گرونرت به تصویر "مزرعه کلم، دوسلدورف- نیدرکاسل ۲" اشاره میکند. فرضیههایش را در آن پی میگیرد.
گرونرت ما را مشتاق میکند تا در فضای مالیخولیایی و در عینحال غیررمانتیک عکسهای سیمونه نیوگ پرسه بزنیم. قیاسی بین آثار او و بخرها شکل دهیم. قیاسی که گرچه هردو بهدنبال نوعی مستندنگاری بایگانی گونه هستند اما این امر در آثار نیوگ لحنی غنایی به خود گرفته است.
برای دریافت رایگان مقاله روی گزینهی خرید کلیک کنید.
مسئلهی ارتباط میان طبیعت و فرهنگ تقریباً در کار همهی عكاسان مكتب دوسلدورف نقش بازی میکند، اما در مورد سیمونه نیوگ این مسئله درونمایهی اصلی است. با این حال، به عنوان مثال برخلاف تصاویر کلاسیک پانورامای مرسوم در نقاشیهای منظرهی هلندی در قرن هفدهم، توجه نیوگ متمركز بر چيزی كاملاً آشناتر و نزديكتر است. يعنی پرورش ميوه و سبزيجات در ابعاد كوچك، آنگونه که در باغچهها و زمینهای استیجاری کشاورزی یافت میشود.
نیوگ در سال 1962 در شهر بیلِفلد آلمان متولد شده است. در سال 1983 وارد آکادمی هنر دوسلدورف میشود و یک سال بعد تمرکزش را بر عکاسی و کلاسهای معماری میگذارد. از اواخر دههی 1980 به بعد یگانه موضوع کارش باغها و مناظر بودهاند. یک رکن مهم در تصاویرش، برخلاف کارهای پترا ووندرلیش، استفاده از عنصر رنگ است. نیوگ آن را نقطهی آغاز کارش میداند. گرچه اتاقکها و دیوارها و بخشهایی از ساختمانها گهگاه در عکسها به چشم میآیند، ولی تمرکز اصلی صحنه ــ که عاری از حضور آدمها است ــ همیشه زمینهای میوهکاری و سبزیکاری است. هیچچیز چشمگیر و خارقالعادهای به چشم نمیآید، اما به شکلی متناقض این تصاویر درست به همین دلیل قدرت آرامشان را به دست میآورند. از این حیث، عكسهای نیوگ به خوبی میتوانند با ژانر طبیعت بیجان قیاس شوند.
ببینید تا چه اندازه رابطهی میان ترکیببندی و رنگ، با ظرافت و حساسیت در تصویر درخت سیب، دیلینگن به دیده میآید. تصویری كه «قهرمان» آن كه عنوان عكس را تعیین كرده است در نهایت چیزی نیست جز تنهای معمولی و کژ و بریده از یک درخت سیب، درحالیکه سیبهای قرمز بیشماری بر زمین قهوهای پخش شدهاند. این دو رنگ قرمز و قهوهای بر نیمهی پایین عکس سایه افکندهاند، و آسمان خاکستری مایل به سفید (امری آشنا در یکنواختی همهی کارها) و گیاهان و شاخههایی با رنگ سبزِ سرد، نیمهی بالای تصویر را گرفتهاند. تنها اطراف تنهی درخت است كه علفهای زردـ سبز، نشانی از حیات دارند. نیوِگ با رویکرد درونمایهای متمرکزش، شاید به شكلی كه كمی جسارتآمیز به نظر میرسد، ما را به قیاس با کار بخرها فرامیخواند. تردیدی نیست كه او نیز بهسان آنها در پی نوعی مستندنگاری بایگانیگونه است، هرچند كه کارهای او بیچونوچرا لحنی غنایی به خود گرفتهاند.