در زمانهای که خودشیفتگی بیداد میکند، وسوسه میشویم که امر شخصی یا خصوصی را قلمروی تجربیاتی کاملاً متمایز و مجزا از جامعه یا زندگیِ جمعی بپنداریم. اما حد و مرزها هرگز اینقدر ثابت و قطعی نیستند. شاید دلیل اصرار ما برای منحصربهفرد و مجزا دانستن امرِ شخصی، این باشد که احساس میکنیم قلمروی خصوصیِ موردِ تهدید واقعشدهْ به واسطهی خیلی چیزها در معرض خطر قرار گرفته است. از دست درازی و تجاوز احمقانهی تلویزیون به این قلمرو تا کالاییشدن امر شخصی در شبکههای اجتماعی همچون مایاسپیس و فیسبوک. (هر بار که به این سایتها نگاه میکنم، دیدن اینکه چگونه فردیت همهی افراد شبیه به هم شده، برایم تکاندهنده است).
پیشنهاد تماشا: ویدیویی دربارهی رینکو کاوائوچی
رینکو کاوائوچی در سالهای اخیر، برای خلق چیزی که بسیاری آن را، عکسهای بسیار شخصی از تجربیات زندگی روزمره، توصیف میکنند، مطرح و شناختهشده است. قطعاً عکاسان بسیاری با همین سیاق کار میکنند اما همهی آنها، از جنبهی هنری، به اندازهی او موفق نبودهاند. بنابراین ارزیابی این که چه چیز کار کاوائوچی را تا این حد محبوب کرده، ارزشمند است. وقتی بینندهای به یک اثر هنری که بر مبنای امر شخصی خلق شده، واکنش نشان میدهد، در واقع چه اتفاقی میافتد؟ آیا پاسخِ بیننده واکنشی فردی است، خاص خود او؟ یا اینکه بیننده تصور میکند که شخصیتِ خالق عکسها را مشاهده میکند (که همان فرافکنی۱ است)؟ تصور من بر این است که پاسخ و واکنش ما به کارهای کاوائوچی شامل هر دوی اینها میشود. هم چیزی فردی و خاص خودمان را در آنها مییابیم و هم شخصیت هنرمند و ناظر را در آنها متصور میشویم.
به نظر میرسد عکسهای وی با اموری بسیار معمولی و اینجهانی، با موضوعاتی که بالقوه تصویری هستند، مسحورکننده و فریبنده شدهاند. حشره، دست، انعکاس یا شکست نور، صورت، گیاه، لحظهای از زندگی مادربزرگش. در این عکسها امورِ اینجهانی به شکلی غریب و جدید برای ما بازنمایانده شدهاند. به عبارتی دیگر، گویا این چیزها (از زندان مادی خود) رها شدهاند همگی در پی رهایی از این زندگی دنیویاند. زندگی مدرن، پر است از این موارد عادی و اینجهانی که در بیشتر مواقع هم راه فراری از آن نداریم. گاهی به نظر میآید تنها راه فرار این است که آنها را به امرِ دیگری بدل کنیم. شاید از طریق تبدیل آنها به تصویر. البته این ایدهی جدیدی نیست. حداقل از زمان آغاز عکاسی، این (تبدیل) بخشی اصلی از پاسخِ هنر به زندگی مدرن بوده است. اما این (تبدیل) امری است که همواره وجود خواهد داشت و همواره نو خواهد شد.
وقتی برای اولین بار تصاویر کاوائوچی از مادربزرگش را دیدم، احساس کردم که به نوعی اصیل هستند، رابطهی بین عکاس و موضوع در عین پیچیده بودن شکننده نیز بود. واکنش ما نسبت به عکسها واکنشی احساسی است، و وقتی چیزی را احساس میکنیم، آنچه اتفاق میافتد، ترکیبی است از شناخت و آرزو. این موضوع را حس کردم اما نمیتوانم درکش کنم. همهی آنچه پیش روی ماست یک مشت عکس است. عکسها مرا به سمت باورِ چیزی سوق میدهند که در واقع خواهان باور آن هستم. فکر میکنم این همان کلیدِ فهمِ واکنشِ غیرمعمول به عکسهای کاوائوچی است. عکسهای وی این قدرت را دارند که به انتظارات آدمها از زندگی روزمره و به تصورشان از آن تلنگری بزنند. غریب، جدید و در عین حال آشنا. پس در نهایت این عکسها همانقدر که در مورد رینکو و مادربزرگش هستند دربارهی من و مادربزرگم و یا شما و مادربزرگتان نیز هست. اگر این نوع عکاسی، شخصی و فردی محسوب میشود برای این است که ما میخواهیم آنها را اموری شخصی بپنداریم. و اگر عمومی هستند برای این است که امرِ فردی در واقع بسیار اجتماعیتر و اشتراکیتر از چیزی است که میپنداریم.
دیوید کمپنی نویسنده، ادیتور، کیوریتور و مدرس دانشگاه وستمینیستر است. او نویسندهی کتابهای «هنر و عکاسی» و «عکاسی و سینما» و از بنیانگذاران مجلهی پی ای است.
projecting