«بیشتر حقیقت، کمتر هنر». به خاطـر دارم که این شعار شکسپیـر بر دیواری در نمایشگاه آثار رابرت فرانک در موزهی هنـر آمریکایی ویتنی در ۱۹۹۵ نقش بستـه بود. این ایـده که میتـوان به کمک عکاسی حقیقت را بیان کرد همانقدر نامعقول است که بتوان حقیقت را با کلمات بیـان کرد؛ اما فرانک بیش از پنجاه سـال در هنرش در پی همین بوده و اغلب هم موفق شـده است. حـال، آشکارا، عکاس دیگـری که بیش از هر هنرمند دیگری در این سودای رویاگـون به فرانک شباهت دارد دایـدو موریاماست. او چهارده سـال پس از فرانک در ۱۹۳۸ متولد شد و در محیط فرهنگی و اجتماعی متفاوتـی کار میکـرد. موریامـا نیز مانند فرانک عکاسی را به سرحدات بازنمایی رسانده تا تصاویری از چیزهایی بسازد کـه معمولاً تصور میشود بر چشمانمان پوشیدهانـد. در بیانیـه هنرمنـد برای نمایشگاهـش در ۱۹۹۹ در انجمن ژاپن، موریاما میگوید: «شیوه کار من بسیار ساده است – هیچ صناعتـی در کـار نیست، فقط آزادانـه عکـس میگیرم…. عکاسی برایم تلاش برای خلق اثر هنریِ دوبُعدی نیست، بلکه وقتـی یکی پس از دیگری عکس میگیـرم، در همان تلاقـیِ سرشت تکهتکه جهان و درکِ شخصـیام از زمان، به حقیقت و واقعیت نزدیکتر میشوم.»
موریاما نیز مانند فرانک همواره کتاب را مؤثرترین شیوه انتقال تصاویر ثـابت میداند. نمایشگاه مرور آثـارش بـا عنوان دایدو موریاما: سگ ولگرد که توسط سندرا اس. فیلیپس در نیویورک برپـا شده بود در واقع حول محور معروفترین کتاب موریاما از میان بیش از بیست کتـاب این هنرمند سامـان یافته است. در نمایشگاهـی پیش از این، در گالری راث هوروویتسِ نیویورک برخی از همین کتابها نیز به نمایش درآمدنـد از جمله نخستین کتاب هنرمند با عنوان ژاپـن: تئاتر عکاسـی (۱۹۶۸)، در کنار دیگر آثاری مانند خداحافظ، عزیزم، عکاسی (۱۹۷۲)، شکارچـی (۱۹۷۲)، کشـوری دیگـر در نیویورک (۱۹۷۴)، ژاپن: تئاتر عکاسی، دو (۱۹۷۸)، و سه شماره نخست مجلهی آوانگاردِ پس از جنگ با عنوان پرووُک (برانگیختگـی)، که از ۱۹۶۸ تا ۱۹۶۹ چاپ میشد و موریاما در آن نقشی پُررنگ ایفا میکرد.
یکی از بخشهای نمایشگاه مرور آثار موریاما فقط شامل عکسهایی از کتاب شکارچی بود که بیش از هر اثر دیگری پیوند و نزدیکی او با فرانک را نشان میدهد. موریاما کتابش را به جک کرواک تقدیم کرده و هم در عکسگـرفتن (در حال حرکت در ماشین یا در حال دویدن، بدون منظرهیاب) و هم در ادیتکـردن عکسهـا (تصویر پشـت تصویر، حـاشیههـا چسبیـده به هـم) با سبـک سـریع و خودانگیختهی کرواک [در نوشتن] رقابت میکند. تصاویر جسورانـهی این مجموعه همه به شیوهای دانهدانـهدار و گویـی شنپاشیده و با کنتراست بالا برداشته شدهاند و سوژهشـان همانا روح تیرهوتارِ ژاپـنِ بیشازپیش آمریکایـیشده پـس از جنـگ است. یک جفت عکس از ۱۹۶۹ قوطیهای سوپ کمپبِل (اندی وارهول منبع الهامِ ارزشمندش بوده) و پورهی ذرت گرین جاینت را نشان میدهد که در قفسههای سوپرمارکت مانند سربازانی در یک صف و آمادهی حمله ردیف به ردیف پشت هم چیـده شدهاند. تأثیر وارهول در تصاویری که موریاما از فرهنـگ عامـه، بریجیت بـاردو روی دوچـرخه، صحنهی مرگی از فیلم ۱۹۶۷ آرتور پِن، بانـی و کلاید، کُشتیکج حرفـهای کوتولهها در تلویزیون و پوستر امنیتـی پلیس که صحنهی تصادفی از عقب را نشان میدهد، گرفته بهوضوح مشهود است.
موریامـا مانند اغلـب همنسلهای ژاپنیاش هـم شیفتهی فرهنـگ کثیفـی بود کـه حول و حـوش پایگاههای نظامـی آمریکایـی در کـشورش شکل میگـرفت و هـم منزجـر از آن. او فاحشههـا، استریپرها، دوچرخهسواران و سربازان را با چشمانی خیـره و توأم با بدبینـی عکاسـی میکرد. در همین دوران، موریاما شکارچـیای مخفی، پنهانی و شبرو بـود. (وقتـی در ۱۹۷۱ به نیویورک آمـد در هتـل چلسی اقامت کرد و روزهای متوالی به موزهی هنر مدرن نیویورک میرفت و ساعتها به عکسهای ویجـی خیـره میشد.) موریامـا با کنـار گذاشتـن فوکوس زیاد و منظر مسلط به نفع نگاه پنهانی و از کنار، از دوربینش کمک میگرفت تا نگاهها را پنهان کند، گویـی درنگ کردن خطرناک و حتـی مرگبار است.
نمایشگاه انجمن ژاپن مشتمل بود بر ۱۳۰ تصویر از دهـهی ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ و چندیـن تصویر آن از مجموعههای اصلـی موریامـا انتخاب شـده بودند. علـیرغم تغییرات سبکـی معدود، چشمگیرتـرین ویژگـی نمایشگاه مرور آثار موریاما یکدستـی و هماهنگی نگاه اوست که در آن خشونت و سنگدلی جامعهی انسانـی با نوعـی عزم راسخ و کـاوش همزمـان قواعدِ ارتبـاط به ثبت رسیـده است. در عکسهـای مجموعهی خداحافظ، عزیزم، عکاسـی، موریاما این حرکت را تا مـرز فهمناپذیـری و اضمحلال به پیش میرانـد. این برای او در حکم فصلی در دورزخاش (۱) بود و او به سختی از آن جان سالم به در برد. بیگانگی و غربت موریاما او را تا سطح بینامونشانـی در عکاسـیاش پیش بـرد، تو گویی تصاویر خودشان خودشـان را میساختنـد یا انسانی خلقشان کرده بود که مبدل به ماشین شده است. جدیدترین کار در نمایشگاه انجمن ژاپن یک چیدمان در ابعاد یک اتـاق بود با ۳۴۰۰ عکس پولاروید که لبه به لبـه مانند هزاران کاشـی در شبکهای عظیم کنار هم قرار گرفته بودند. در این عکسها استودیو و محل زندگی موریاما در توکیو بـا دقتـی وسواسگونـه و مکانیکـی بـه تصویـر درآمدهاند.
موریاما هفت ساله بود که ایالات متحده، هیروشیما و ناکازاکی را بمباران اتمـی کرد، بنابراین، او زیر فشار شکست و ازهمپاشیدگی و ناامیدی بزرگ شد و البته آمریکاییسازی ژاپن که در پـی آن از راه رسید. در مشهورتـرین اثر رابرت فرانک، عکاسْ آمریکاییها را طوری نگریسته که هیچکس پیش از این چنین نکرده است. فکر میکنم موریاما همین کار را در مورد ژاپنیها کرده و نمیتوانم تصور کنم که ژاپنـیها هم خیلـی بیشتر از آمریکاییها، در ابتدای امر، از این پردهبرداری خوشحـال و راضی بوده باشند. حـالا او پیشگامـی ستایشبرانگیـز و ارزشمند است و حلقهی اتصال مهمی میان استادان قدیمیتر مانند شومئی توماتسو و آیکو هوسوئه با عکاسان جوانتر مانند میاکو ایشییوشی و نُبویوشی آراکـی محسوب میشود. حقیقت سختـی کـه در تصاویر او آشکار میشود حالا امروزه ذیل عنوان هنر، کمتر هراسانگیز مینمایـد.
* این متن ترجمهای است از کتاب: Words Not Spent Today Buy Smaller Images Tomorrow
1/ فصلی در دوزخ، شعری بلند از آرتور رمبو، شاعر فرانسوی قرن نوزدهم است که به سال ۱۸۷۳ منتشر شد. آشنایی او با پائول ورلن، رابطهی آنها، مشاجراتشان و نهایتاً زخمی شدن هر دو در حملهی ورلن و دستگیری او، بر چاپ و سرنوشت کتاب سایه انداخت. رابطهی رمبو با ورلن و رخدادهای پس از آن موجب شد کتاب مورد انتقاد شدید حلقهی ادبی و منتقدان پاریس قرار بگیرد. رمبو در واکنشی خشماگین دستنوشتهاش را سوزاند و هرگز پس از آن شعر نسرایید. نویسنده میان سرنوشت این کتاب و کتابِ خداحافظ، عکاسیِ موریاما مشابهت میبیند. موریامـا این کتاب را در یـأس و میان بحرانـی در ارتباطش با عکاسی چاپ میکند و تا مدتی از عکاسی دست میکشد.
ویدئویی دربارهی دایدو موریاما
گزیده عکسها:
* «از سند تا یاد» عنوان یادداشتی است از موریاما که در آن دربارهی نگاهش به دوربین، عکس و عمل عکاسی سخن گفته است. این مطلب کوتاه در شمارهی ۳۷ مجله توسط الهام شوشتریزاده ترجمه و منتشر شده است.
همچنین در این شماره، ۱۱ مطلب در بخش «حرفه: عکاس» گردآوری شده که مختص معرفی و بررسی عکاسی ژاپن هستند.
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.