«چاه وصال» منظومهای است سرودهی میرزا احمد سند که در آن شبی مجنون را در وصل لیلی تصویر کرده است. ماجرا از این قرار است که خانوادهی مجنون به عروسیای دعوت شدهاند و در میانهی راه رفتن به عروسی در صحرا، از ترس آنکه مبادا لیلی هم در مجلس حاضر باشد و از مواجههی دو دلداده عروسی به عزا مبدل شود، درجا تصمیم میگیرند مجنون را روانهی چاه خشکی در آن حوالی کنند و پس از بازگشت او را برگیرند. در قفای آنها، خاندان لیلی نیز روانهی همین مجلساند که کسی ناغافل از آنها سراغ قوم مجنون را میگیرد. با شنیدن نام مجنون، رنگ از رخسارشان میپرد و صلاح را در این میبینند که لیلی را به چاهی بسپرند؛ همان چاه! مجنون در ته چاه، زار و پریشان است که ماهش را در حال فرود آمدن به چاه میبیند. آن شب، آن چاهِ تاریک، مجمع ماه و مهر است. به زعم این شاعر و اصلاً همهی ادبیات، آنچه قادرست جمعناشدنیترین فاصلهها را از میان بردارد و مه را به ماهی برساند، تنها و تنها بلندای کمند شوق است:
«کمند شوق کوتاهی ندارد/ تواند مه سوی ماهی رساند»
***
جایجای ادبیات فارسی مدح این شوق و این حالِ طلب است. تشنگی به معنی وضعیتی ناخوشایند نیست، بلکه راههای رسیدن به آب در تشنگی نهفته است و در خشکترین وادیها، یگانه راه جوشیدن آب از بالا و پست، همین تمناست. به زعم مولانا این فقط تشنه نیست که در پی آب است بلکه آب هم تشنگان را میجوید:
«تشنگان گر آب جویند از جهان/ آب هم جوید به عالم تشنگان»
برای این مدعا چه شاهدی بهتر از یزد. در یزد با میانگین ۱۰۰ م.م بارندگی سالیانه و وفور روزهای آفتابی و باد، در برخی سالها حتی میزان تبخیر از میزان بارش پیشی میگیرد. این یعنی یزد دورترین فاصله را از آب دارد. پس باغها، آبانبارها، حوضها، پایابها و سردابهای این شهر بیش از اینکه رهاورد آب باشد، نتیجهی تشنگی است. یزد محروسهی تشنگی است. قوتِ تشنگی توانسته راه بر خیال آب بگشاید و حکم قضا را بگرداند و در برهوتی بیآب شهری مروّح پدید آورد.
***
شوق همنشینی یزدی با آب در یکجا وضوح پیدا میکند: در خانهی کلاهدوز.
از شگفتیهای این خانه قاجاری، یکی پایاب آن است که ده متری پایینتر از سطح مینشیند و حوضی کوچک در میانه دارد. غرض از اینهمه فرورفتن در دل زمین، همجواری با کورهی قناتی است که از زیر این خانه میگذرد. صاحبخانه، این فرصت را غنیمت دانسته و همهی این فاصله را تا آب کنار زده. کاری جنونآمیز که با هیچ منطقی جز تشنگی جور نیست. از روزنی که کف حیاط خانه تعبیه شده، مختصر نور و هوایی به اینجا میرسد ولیکن به یمن اختلاف دمای زیرزمین با بیرون و به خاطر مختصر رطوبتی که حضور آب در اینجا ایجاد کرده نشستن در این اتاق مطبوع است.
دیدن این روزن از پایین، بهآنی نشستن در قعر چاهی را به ذهن متبادر میکند. شگفتا! شب چاه از حضور این مختصر آب گوارا شبستانی شده. تمنای مجنون نتیجه بخشیده و حکم قضا را گردانده. تنگیِ این چاه دو دلداده را به وصال هم رسانده؛ یزدی را به وصال آب!
***
تکنولوژی جدید آب را سهلالوصول کرده و به همان اندازه تشنگی که راه تخیل را میگشود جایش را به ولع مصرف آب بخشیده. اما هنر از خیال آب تغذیه میشود و نه خود آب! پس در فقدان این خیال، هنر خاموش مانده و راه ابتذال گشوده شده است.